شهدای زینبی

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۳ بهمن ۰۱، ۱۹:۲۱ - تو
    عالی

۲۳۱ مطلب در مهر ۱۳۹۵ ثبت شده است

۰۴
مهر


اولین سالگرد ازدواج شهید مدافع حرم داماد ۱۰روزه  

وهب سپاه اسلام

حاج هادی شجاع 

 مادر شهید :

پسر گلم چطور این روز رو بهت تبریک بگم !

خــــــــادم الشـــــهداء

@khadem_shohda

  • دوستدار شهدا
۰۴
مهر

روز 26 شهریور بود با داداش رضا رفتیم بیمارستان.تو سالن که منتظر بودیم سید حکیم و خانمش هم اومدن و چهار نفری کارهامون رو انجام میدادیم.تا اینکه ظهر شد و داداش رضا و چند ساعت بعدم سید حکیم رو بردن اتاق عمل.همونطور که قبلا گفتم حال داداش بعد عمل سوم خیلی خوب بود .اینبارم پشت در اتاق عمل که منتظر بودم انتظار دیدن همچین صحنه ای رو داشتم.اما متاسفانه وقتی درب باز شد و چشمم به داداش رضا افتاد خشکم زد هم ترسیدم هم هول کردم هم تعجب...حالش خیلی بد بود اصلا هوشیار نبود. خییییلی شدید درد داشت و کاملا پیدا بود.هر چه کردم حالش خوب نشد.با آمپول و سرم پرستارها با دعای سریع الاجابه و دعای پا درد و... مفاتیح با یس و آیه الکرسی قرآن و...هیچکدوم خوب نشد.لباشو با پنبه مرطوب خیس کردم.حتی دیگه آخرش بهش آب دادم ...هیچی ک هیچی.به درماندگی محض رسیدم.ک در این حین سید حکیم رو روی تخت آوردن داخل اتاق سید که متوجه حال بد داداش شد از تخت اومد پایین.هر چه پرستارها گرفتن که سید نباید راه بری داروی بیهوشی تو بدنته خطرناکه ...سید گوشش بدهکار نبود و گفت من خوبم هیچیم نیست.اومد سمت تخت رضا.مشخص بود نمیتونست رو پاهاش بایسته.خودش رو روی نرده تخت انداخته بود و به زحمت خودش رو سرپا نگهداشته بود و رجز میخوند.قربون صدقه داداش میرفت همش میگفت الهی درد و بلات بخوره تو سر عدو(دشمن).دید حریف رضا نمیشه شروع کرد به اصرار که بگو لبیک یا زینب(س) بگو لبیک یا زینب (س) ...داداش رضا میگفت سید برو بزارم به حال خودم و سیدم ول کن ماجرا نبود.بلاخره رضا همراه سید شروع کرد زیر لب به زمزمه کردن لبیک یا زینب(س).کم کم بغش راه گلوی داداش رضا رو گرفت.چشماشو بسته بود اما شر شر اشک از گوشه چشماش سرازیر شده بود و کم کم هم صداشون بلندتر شد.منم گریه م گرفته بود و گریه میکردم.سید بهم تشر زد که خواهرم شما گریه نکن جلو داداشت.اشکامو که پاک کردم تا به خودم اومدم دیدم داداش رضا از دردش خبری نیست و آروم شد و به خواب رفت.متعجب مونده بودم اصلا یهو چیشد! سیدهم رفت رو تختش خوابید.همونجا از داداش رضا این عکس رو گرفتم.

آقــاحــجــتـــــــــــ

https://telegram.me/joinchat/C_uoXD7j7RDB4-V38H0IRQ

  • دوستدار شهدا
۰۴
مهر


تل قرین!

همه خسته و کوفته بودند، چند روز پی در پی همه توی خط بودند و جنگیده بودند آتش دشمن زیاد شده بود و از زمین و آسمان می بارید، داعشی ها از پایین تل می آمدند مثل مور و ملخ، حاجی خمپاره 60 رو عیار کرده بود و کنارش نشسته بود در همین لحظه ها زیر آتش مستقیم دشمن، وقت نماز شد حاجی جنگ را چند دقیقه تعطیل کرد و همانجا کنار خمپاره نمازش را خواند و این آخرین نمازش بود...

شــ‌هدای لشکر فاطمیون

ابوحامد فرمانده لشکرفاطمیون

سردارابوحامد

لبیک یازینب

لبیک یاحسین

https://telegram.me/joinchat/BLg3jD72m2rJl4oI74z-SA

کانال رسمی فاطمیون

  • دوستدار شهدا
۰۴
مهر


همسرم

نمی‌دانم چه بگویم و چه بنویسم، فقط می توانم بگویم حلالم کن و مرا ببخش و از همه دوستان و آشنایان حلالیت مرا بخواه.

چند خواسته از تو دارم، اول: مثل همیشه حجابت را خوب حفظ کن و این حجاب و معرفت را به دخترم ریحانه جان یاد بده و از تو می‌خواهم در همیشه در سختی ومشکلات به خدا توکل کنی و با ذکر نام خدا آرامش بگیری و بدانی وجود وحضور ما همه وسیله است و بود و نبود ما خیلی مهم نیست، اگر توکل کردی و خدا را در همه حال احساس کردی می‌بینی که پشتیبان و یار محکمی داری و هیچ وقت تنهایی و ترس بر تو غلبه نخواهد کرد.

ریحانه جان

دختر شیرین عسل بابا با تمام وجود دوستت دارم و همیشه به یادت هستم و از تو نور چشمم می خواهم همیشه حرفهای مادرت را خوب گوش کنی و مثل مادرت با حجاب و با معرفت و فهم و کمالات باشی ودر تمام مراحل زندگی گوش به فرمان مادرت باشی و مبادا مادرت از تو ناراضی باشد.

 پدر و مادر عزیزم

از اینکه این همه برای بنده زحمت کشیدید و خون دل ما را خوردید تشکر و قدردانی می کنم و از اینکه مرا در راه مستقیم هدایت کردید ممنونم.

 از شما همسر و دختر عزیزم ریحانه و پدر و مادر مهربانم می خواهم همیشه پشتیبان اسلام و ولایت فقیه باشید و هیچ وقت نگذارید کسی به رهبر عزیزتر از جانم حرفی بزند و همیشه مدافع انقلاب و خون شهدا باشید.

 از شما می خواهم اگر روزی بنده حقیر سراپا تقصیر لیاقت شهادت را در راه اسلام، قرآن و ولایت را پیدا کردم، گریه نکنید و بدانید عمر دست خداست و چه لیاقتی بهتر از اینکه عمر بنده با شهادت که بالاترین مرگ و رسیدن به خداست به پایان برسد.

دعاکردم که از جسمم نماند

تا کسی نماز میتی بر تن نخواند

والسّلام 

کانال آقا محمودرضا

  • دوستدار شهدا
۰۴
مهر


یک روز با آقا مرتضی زرهرن و مجید پوررضا (همکار مرتضی که بعد شهادت جایگزین آقا مرتضی شد) رفتیم برای امحای گلوله های عمل نکرده ، مرتضی و مجید خرج ها رو کنار گلوله ها کار گذاشتن و بعد روشن کردن فیتیله ، ما سریعا سوار ماشین شدیم و از محل فاصله گرفتیم چون من دوربین داشتم، آقا مرتضی گفت میتونی از لحظه انفجار فیلم بگیری ؟ گفتم باشه ولی مطمئنی شما که ترکش ها تا اینجا نمیاد؟ مرتضی با همون لبخند زیبای همیشگی گفت: اتفاقی نمیفته.

 من بین راه پیاده شدم و مرتضی و مجید با ماشین به پشت یه ساختمان دویست متر عقب تر رفتند. من روی محل انفجار زوم کردم که عکس بگیرم با انفجار گلوله ها، چند تا ترکش از کنار سرم عبور کرد .خواست خدا بود که اتفاقی نیفتاد! مرتضی و مجید بعد یک دقیقه اومدند. مرتضی خندید و پرسید تونستی عکس بگیری؟ گفتم: آره ولی نزدیک بود سرم رو بخاطر عکسای شما بچه های مهندسی از دست بدم!

مرتضی گفت: " نه بابا مگر ترکش ها تا اینجا اومد و ادامه داد طبق محاسبات نباید شعاع ترکش تا اینجا باشه

روزهای اول بود که من به سوریه رفته بودم؛ با خودم گفتم آقا مرتضی نزدیک بود کار دستم بده با این محاسباتش. خودش رفت پشت پناهگاه و منو به خطر انداخت!

دو روز بعد دشمن به خط ما حمله کرد و من و مرتضی از ستاد تیپ به خط رفتیم. آنجا بود که مرتضی چون شیری به سمت دشمن و گلوله ها می رفت و هیچ ترس و واهمه ای از گلوله و خمپاره و جهنمی و.. نداشت و من بدنبال مرتضی می رفتم و اینبار در دل تحسینش میکردم و  متعجب از اینهمه شجاعت یاد آن روز افتادم و اینکه نظرم چقدر اشتباه بود درباره مرتضی او نه تنها هیچ ترسی در وجودش نبود که بسیار شجاع و نترس بود و چون مولایش امام حسین (ع) به سمت خطر می شتافت که در روز عاشورا فرمود: " إن کان دین محمد لم یستقم الا بقتلی فیا سیوف خذینی"، "اگر دین محمد(ص) جز با کشتن من پا بر جا نمی‌ماند پس ای شمشیرها مرا دریابید"

مرتضی نیز به مولایش اقتدا کرده بود و گویا در دل چنین می گفت " اگر باخون من حریم اهل بیت حفظ می شود، اگر باشهادت من ناموس شیعه و حریم ولایت حفظ می شود،پس ای گلوله ها و ترکش ها مرا دریابید " و سرانجام نیز به کمال مطلوب و بالاترین درجه یعنی مقام شهادت رسید و در جوار سرور و سالار شهیدان جاودانه شد.

راوی: همرزمِ شهید زرهرن، جناب آقای وحدانی

شهیدمدافع حرم سرهنگ مرتضی زرهرن

ارسالی پدر شهید رضا قربانی

بیسیم چی

@bisimchi1

  • دوستدار شهدا
۰۱
مهر


دو برادر چه خوب رسم عاشقی و  نوڪرے را بجا آوردند....

یڪی در دفاع مقدس 

ودیگرے در دفاع از حرم عمه ے سادات.....

شهید احمدپورهنگ 

برادر شهید مدافع حرم 

حاج محمد پورهنگ

خــــــــادم الشـــــهداء

@khadem_shohda

  • دوستدار شهدا
۰۱
مهر


پرستویی دیگر در جبهه نبرد با کفر و استکبارجهانی و امریکای جنایتکار به خیل مدافعان حرم پیوست . 

محمد پوررنگ شهادتت مبارک . 

تهران شهرری

یسیم چی

@bisimchi1

  • دوستدار شهدا
۰۱
مهر

شهید مهدی عزیزی

امیر حسین عباسی 

@shahidazizi

  • دوستدار شهدا
۰۱
مهر


.

شرمنده ایم از نگاهِ دخترے که

هیـــــچ وقت بابایش را ندید

نازدانه شهیدفرهادخوشه بر

شش ماه بعد شهادت پدربه دنیا آمد

 بانک اطلاعات شهدای مدافع حــــــرم

@haram69

  • دوستدار شهدا
۰۱
مهر


شهیدامین کریمی

پرودگارا از تو درخواست دارم به حق فاطمه وپدرش وشوهرش وفرزندانش( ع) وسِر واسراری که دربین تو وآنها به امانت گذاشته ای، رفتار کن با من آن طور که خود اهل آنی ونه آن طور که من لایقشم.

خادم الشهدا 

@khadem_shohda



  • دوستدار شهدا