شهدای زینبی

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۳ بهمن ۰۱، ۱۹:۲۱ - تو
    عالی

۱۲۰ مطلب در مرداد ۱۳۹۶ ثبت شده است

۲۶
مرداد


شهید علیناصرالموسوی  جلوی انتحاری داعشی که بسمت صحرای کربلا میرفت 

رو میگیره و ۳ تروریست داعشی رو درون خودروی انتحاری رو میکشه 

و خودش هم بر اثر شدت جراحات انفجار شهید میشه.


@jamondegan

  • دوستدار شهدا
۲۶
مرداد

حضور یکی از همسنگران با پرچم تبرکی حرم 

حضرت رقیه و تربت کربلا در منزل شهید مدافع حرم محسن حججی

  • دوستدار شهدا
۲۶
مرداد

رهبر معظم انقلاب:

واقعاً همسران شهدا اجر فراوانی دارند و نصف اجر شهدا متعلق به همسر و خانواده آنها است.

 @Agamahmoodreza

  • دوستدار شهدا
۲۶
مرداد


ای اولیاءالله سالروز زمینی شدنت مبارک...

تولدت مبارک علی آقا رفیق شفیق حسین آقا

کانال جاماندگان قافله شهدا 

@jamondegan

  • دوستدار شهدا
۲۶
مرداد


عصر دیروز در ایستگاه مترو میدان ولیعصر (عج) تهران؛

رونمایی از سردیس اولین شهید مدافع حرم ارتش محسن قطاسلو

کانال جاماندگان قافله شهدا 

@jamondegan

  • دوستدار شهدا
۲۶
مرداد


۲۵مرداد تولد شهید مدافع حرم مهدی علیدوست و 

فرزند دلبندش آقا علی اصغر که در روز تولد پدر بدنیا آمده مبارک 

کانال جاماندگان قافله شهدا  

@jamondegan

  • دوستدار شهدا
۲۶
مرداد

مسیحیانی که مدافع حرم دختر امیرالمومنین(ع) شدند

شهید «دنی جرج جحا» ملقب به «ابو عرب» یکی از این دلیر مردان از طایفه مسیحیان سوریه بود که جان بر کف نهاده به دفاع از حرم مطهر حضرت سکینه(س) دختر امام حسین (ع) در محله «داریا» واقع در ریف دمشق برخاسته بود.

دنی جرج اولین شهید مسیحی مدافع حرم حضرت سکینه(س) شمرده می‌شود. پیکر این شهید مسیحی دفاع از حریم اهل‌بیت(ع) بر دوش هموطنان مسلمان و مسیحی‌اش در محله مسیحی‌نشین «باب توما» در دمشق تشییع و به خاک سپرده شد.

از شهدای دیگر طایفه مسیحیان سوریه می‌توان به شهید «انس الرومانی» اشاره کرد که مسئول بخش اداری حرم مطهر حضرت زینب(س) در منطقه «زینبیه» در جنوب دمشق را برعهده داشت

کانال جاماندگان قافله شهدا 

@jamondegan

  • دوستدار شهدا
۲۵
مرداد


 https://t.me/joinchat/AAAAADvEln-YF0bJQ-GHaQ

  • دوستدار شهدا
۲۲
مرداد



بسم الله

قُربَتاً الی الله

زنگ زد

گفت فلانی رو میشناسی شهید شده؟

فردا از اصفهان میام واسه تشییعش.

گفتم قدمت سر چشم پس میام دنبالت.

بچه اصفهانِ و بسیجی.

هم عراق رفته هم سوریه.یکسال و نیم پیش جانباز شده  و بعد از مجروحیت به هر دری زد تا برگرده ولی نشده.

میگفت سامرا که بوده تنها کسی که بهش گفته بمون کارِت درست میشه و برنگرد "حسین قمی "بود. همه یه جورایی ته دلشو خالی میکردن اِلا حسین. خیلی از شجاعت حسین قمی تعریف میکرد.

خلاصه؛

باهم رفتیم سمت شهرک سپاه

هیچکس جلومون رو نگرفت که آقا شما کی هستین و کجا دارید میرید.

رسیدیم به مسجد

رفقا و همکاراش دور و بر مسجد جمع بودن

غمی تو صورتاشون نبود

بیشتر لبا به خنده باز بود.

یکی گفت نرید داخل شلوغه.

رفتیم تو

حال و هوای حیاط مسجد فرق میکرد.

پیکر پاک حسین قمی و یکی دیگه از همرزماش داخل مسجد و گرداگردش رفقا و همرزما و جامونده هایی که با نوحه ی مداح زار زار گریه میکردن.

[ این گل را به رسم هدیه

تقدیم نگاهت کردیم

حاشا اینکه از راه تو

حتی لحظه ای برگردیم....یازینب]

این دم رو با سوز عجیبی میخوندن و سینه میزدن

گریه های مردونه و یواشکی

حال مجلس رو یه جوری کرده بود.

انگار کسی پنجه انداخته به گلوشون و نمیذاشت که گریه کنن

انگار مجبورن که گریه نکنند....

یاد خودم افتادم...

محمودرضا !

خندیدم...

من هم اون روز خندیدم...

از درون له شدم ولی خندیدم...

تو حیاط روبروی در مسجد ایستاده بودم جوری که در ورودی بین من و تابوت دیده بشه.

بی اختیار برگشتم‌ به چهارسال قبل

به آخرین باری که اومده بودم همین مسجد

زمانی که پیکر مطهر حاج اسماعیل حیدری رو آورده بودن تا رفقاش با اون وداع کنن و تشییعش بکنن.

بالای سر پیکر حاج اسماعیل مات عظمت و غربتش نشسته بودم که دیدم

محمودرضا هم وارد شد.

گوشه ای از مسجد ایستاده بود و نگاهش رو از پیکر حاج اسماعیل بر نمیداشت.

هیچ وقت گریه ی محمود رو ندیده بودم اِلا تو روضه.

روضه خون روضه ی ارباب رو میخوند و محمود با ابروهای در هم رفته ریز ریز اشک میریخت.

دوست داشتم همونجا بلند شم و برم پیشش و بغلش کنم.

بیشتر از شش، هفت ماه بود که ندیده بودمش. دلم حسابی براش تنگ شده بود...اما اون لحظه نمیشد.

روضه که تموم شد پیکر حاجی رو رو دست گرفتن تا تشییعش کنن.

با تابوت به حیاط مسجد رفتم و منتظر شدم تا محمود بیاد.

درست همینجایی که امروز ایستاده بودم....

اما اینبار کنار تابوت حسین قمی.

همش منتظر بودم محمود از در مسجد بیاد بیرون،

مطمئن بودم که محمود هم اونجاست

مگه میشه واسه تشییع رفیقش نیاد...؟اونم رفیق صحنه ی رزمش.

چشمم به در بود که محمود بیاد

چشمم به در بود.

یکی یکی آدَما میومدن بیرون

من چشمم به در بود محمود بیاد

همه اومدن بیرون و پی تابوت حسین قمی که انگار واسه رفتن عجله داشت راه افتاده بودن.

من چشمم به در بود...!

چشمم به در خشک شد!

محمود نیومد!

محمود رو ندیدمش...!

پیکر حاج اسماعیل رو از مسجد بیرون آوردن

من هم پشت سرشون

کفشهامو پوشیدم و منتظر محمود شدم.!

طولی نکشید که محمود هم اومد بیرون.!

ویلچر یکی از رفقاش رو که تازه جانباز شده بود رو داشت هُل میداد.

تا هم رو دیدیم لبخندی به هم حواله کردیم و دستی باز کردیم و عطش دلتنگیمون رو تو آغوش هم سیراب کردیم....

ولی مگه سیراب میشدیم...

حیا داشتم کسی بفهمه که چقدر دوستش دارم...

نشد زیاد بغلش کنم

نشد نشد نشد

اون روز باهم قرار گذاشتیم که فرداش بریم آمل مراسم حاج اسماعیل.

و اون سفر آخرین باری بود که محمود رو دیدم...آخرین بار

حسین قمی دوان دوان رفت و من وامونده تو حیاط مسجد که محمود کی میاد...غافل از اینکه حسین قمی هم رفت.

محمود! حتما اون روز اونجا بودی

حتما منو دیدی

شایدم واسم دستی هم تکون دادی ولی من...

شرمندتم که ندیدمت

که نبوییدمت

که نفهمیدمت...

محمود ! باشه قرار بعدی

بدرقه یِ... و 

حسین هم رفت

حسین قمی

یه جا نوشته بود مجاهد نستوه مرتضی حسین پور... چقدر بهش میومد...

مجاهد نستوه....

چقدر راست گفته بود.

حسین قمی! یا مرتضی حسین پور عزیز

تویی که نمیشناسمت ولی

دلم برای تو هم تنگ میشه

این داغ هم روی جگرم تا روزی که.... خدا بهمرات شیر مرد

خدا به همرات مرتضی...

 رفیقِ محمود

"سربازان آخرالزمانی امام زمان عج

فداییان حضرت زینب سلام الله علیه"

 @Agamahmoodreza

  • دوستدار شهدا
۲۱
مرداد


برای برادرم محسن

برای اینکه بدانم با صلابتی،اصلا نیازی نبود به عکس با عزتت........صلابتت از همان روز رفتنت به سوریه معلوم شد

از همان روز که به دنیا پوزخند زدی.....

تو دنیا را به سخره گرفتی....

دقیقا همان لحظه که خانواده را گذاشتی و به کاروان شام زینب(س) خودت را رساندی.....

عطای دنیا را به لقای دنیا بخشیدی....

خوش بحالت......واقعااااا خوشبحالت...‌

مرد بودی،مرد جنگیدی،مرد رفتی و مرد ماندی......

نمیدانم آن لحظه ی گرفتن عکس با داعشی در عرش خدا چه میدیدی؟؟؟

کسی چه میداند؟شاید آن لحظه عمه سادات به استقبالت آمده بود؟؟؟؟

البته آنجا که بودی خرابه بود،عین خرابه های شام.....شاید آن لحظه سه ساله ارباب دلداریت میداد.....

خداوند به حق بی بی زینب(س)به خانواده ات صبر بدهد......

خدا کمکمان کند به حق عزتت،که همچون چند روز قبل مجلس ذلیل نشویم.....

آقا محسن دعایمان کن

کانال شهدای مدافع حرم

@mostafa_sadrzadeh



  • دوستدار شهدا