شهدای زینبی

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۳ بهمن ۰۱، ۱۹:۲۱ - تو
    عالی

۴۹ مطلب در دی ۱۳۹۷ ثبت شده است

۲۱
دی

چگونه «عمار حلب» 12 تکفیری را تسلیم کرد

به گزارش مشرق، صفحه ای در اینستاگرام خاطره ای از شهید مدافع حرم محمد حسین محمد خانی با نام جهادی عمار آبان ٩٤ در سوریه به شهادت رسید است را منتشر کرد که در ادامه می‌آید.

یکی از بی‌سیم‌های تکفیری‌ها افتاد دست ما. سریع بی‌سیم را برداشتم. می‌خواستم بد و بیراه بگویم. عمار (شهید محمدخانی) آمد و گفت که دشمن را عصبانی نکن.

گفتم پس چی بگم به اینا؟!

گفت: «بگو اگه شما مسلمونید، ما هم مسلمونیم. این گلوله‌هایی که شما به سمت ما می زنید باید وسط اسرائیل فرود میومد…»

سوال کردند شما کی هستید و چرا با ما می‌جنگید؟

گفت: «به اون‌ها بگو ما همون‌هایی هستیم که صهیونیست‌ها رو از لبنان بیرون کردیم.

ما همون هایی هستیم که آمریکایی ها رو از عراق بیرون کردیم.

ما لشکری هستیم از لشکر رسول الله...

هدف نهایی ما مبارزه با صهیونیست‌ها و آزادی قبله اول مسلمون ها، مسجدالاقصی است...

بحث و جدل ما ادامه پیدا کرد تا وقت اذان.. بعد از ظهر همان روز ۱۲ نفر از تکفیری‌ها تسلیم ما شدند. می‌گفتند «از شما در ذهن ما یک کافر ساخته اند.» 

کتاب «عمار حلب»

  • دوستدار شهدا
۲۱
دی


استوری همسر شهید حاجی زاده در اولین پنجشنبه حضور شهید بُرِیری در خانه ابدی خود در امامزاده ابراهیم بابلسر

۱۳-۴ 

علیرضا جان، آقا رضا رو ندیدی!؟!؟

به امید بازگشت پیکر تمامی شهدای خانطومان

بازگشت ستاره ای از آسمان خانطومان 

@ra_sooll

@shahidalirezaboreiri


  • دوستدار شهدا
۱۸
دی

تو رفتے و گفتـے:

             این راه رفتنے اسٺ ...

حتے

    بـــدونِ پـا ...

            بـــدون ِ سـر ...

جامانده‌ام و حوصلہ‌ شرح قصه نیست

 @zakhmiyan_eshgh

  • دوستدار شهدا
۱۸
دی


رابطہ ایشان با من و بچہ ها بسیار عالی بود و از این حیث در فامیل زبانزد بودند . در این ۱۵ سالی ڪہ ڪنار شهید زندگی ڪردم هیچوقت احساس سختی نڪردم ؛البتہ دشواری هایی بود اما همیشہ با یڪ نگاه مهربان با یڪ تشڪر همہ خستگی را از تنم بیرون می ڪرد .

در حالی ڪہ خیلی دیر بہ خانہ می آمد ، اما باز هم با بچہ ها بازی می ڪرد مخصوصا با ابوالفضل . هیچوقت نمی گفت خستہ ام و همیشہ خستگی را پشت در خانہ می گذاشت و می آمد داخل ڪہ مبادا ما اذیت بشیم .

همیشہ صبور و خونسرد بود . آرامش خاصی داشت . وقتی سفره پهن بود در حضور مهمان از من تشڪر می ڪرد و همین خستگی را از تنم در می آورد . می گفت من عاشق این زندگی ام . یڪ نظامی خشڪ نبود . متین و آرام بود و هیچ وقت عصبانی نشد . خودش می گفت چون عاشق اهل بیت هستم در رفتار با خانواده ام از آنها الگو می گیرم .

       شهید مدافع حرم ستار محمودی

                 راوی خانواده شهید 

@AhmadMashlab1995

  • دوستدار شهدا
۱۸
دی


برای فرزند دار شدن کاملا ناامید بودم و دل مرده وقتی متوجه شدم شهید مدافع حرم آورده اند ...

آمدم بر سر مزار شهید حمید سیاهکالی مرادی و خیلی گریه کردم و قسمش دادم و گفتم نذر میکنم بستنی بدهم در مزارتان و برایتان زیارت عاشورا بخوانم 

آن شب خواب دیدم شهید و همسرش به من هدیه ایی دادند، خداوند به من بعد از دیدن خواب فرزندی عطا کرد و ما را غرق در خوشحالی کرد... 

فرزندی سالم و زیبا، من هنوز مرید این شهید عزیز هستم و خاک پای خانواده محترمشان، بعد از تولد فرزندم نذرم را در مزار این  شهید ادا کردم.

مدافع حرم

شهید حمید سیاهکالی مرادی

https://eitaa.com/ahmadelyasi1369

  • دوستدار شهدا
۱۸
دی

یک قاب عکسوچهار شهید تیپ صابرین ، شش سال طول کشید تا این عکس کامل شد، یک روزمدافع وطن بودند یک روز مدافع حرم شدند، عاقبت پاسداری شهادت است و عاقبت به خیری

@modafeonharem

  • دوستدار شهدا
۱۸
دی



اولین گروهی که از ایران اعزام شدند, وظیفه داشتند با حفظ این اصل که اجازه حضور فیزیکی نداریم, ثبات و آرامش را در شهرهای مهم مثل. دمشق و حلب برقرار کنیم.

 اوایل دی ماه که مصادف با اوایل ماه صفر بود ,گروه بعدی انتخاب و اعزام شدیم. در این گروه من و محرم ترک هم بودیم.

 دستور حضور مستشاری نیروهای ایرانی بود .ما به محض ورود مباحثی مثل امنیت راه ها ,دعوت مردم به هم سو شدن اعتقادات برای حفظ کشور و آموزش های اولیه ,مقابله با دشمن را آموزش می دادیم .

بارها با سخت ترین شرایط دست وپنجه نرم کردیم .محرم در مقری که داشتیم بحث آموزش دوره های رزم انفرادی, تخریب و ...را آموزش می داد .

یک روز بعد از کلاس از محرم خواستم که جزوه مربوط به تخریبش را به من به صورت امانت بدهد تا من بتوانم نکات ریزی که محرم ضمن آموزش, بارها به آن اشاره می کند را یاد بگیرم و در اولین فرصت از روی این جزوه کپی بگیرم. 

شب داخل مقرمان بودیم .من ,سیدعلی و محرم کنار هم نشسته بودیم که محرم گفت: 

"شهادت در غربت رنگ و بوی خاص خودش رو داره ".

من و سیدعلی حرفش را تأیید کردیم و زیر همان سقف آسمان باهم قول و قراری گذاشتیم. 

رفیق مثل رسول 

@ahmadmashlab1995

  • دوستدار شهدا
۱۵
دی


دلم تنگ شهیدانی ست ؛؛

که مرا از بهر خویش نمی

 خواهند..

دلم تنگ شهیدانی ست ؛؛

که مرا با رسم خویش می

 خواهند..

دلم تنگ همانان است ؛؛ 

که با پای خویش رفتند و با هزارن تابوت برگشتند..

دلم تنگ همانان است ؛؛

 که از بهر حفظ من از جان خویش بگذشتند...

نه تنها منتی برمن ندارند ؛؛ که منتم را هم خریدارند...

دلم تنگ همانان است ؛؛

دلم تنگ ستارگان خاکی از افلاک برگشته است.

دلم تنگ شهیدانِ مدافعان حرم است..

اللهم ارزقنا توفیق الشهاده فی سبیلک..

@ra_sooll

  • دوستدار شهدا
۱۵
دی

شهـادت . . .

یعنی متفاوت به آخر رسیدن ؛

و گرنه مرگ پایان همه قصه‌هاست 

پاسدار مدافـع حــرم

شهید مهرداد قاجاری

سالروز شهادت

 @zakhmiyan_eshgh

  • دوستدار شهدا
۱۵
دی


در منطقه، شب‌های محرم هیئت داشتیم.

هرشب مجلسِ روضه‌ی کوچیک و جمع و جور اما باصفایی برگزار می‌کردیم.

میون همین جمع کوچیک‌مون حال و هوای عمار( شهید محمدحسین‌ محمدخانی) و علی(روح‌الله قربانی) خیلی خاص بود.

عجیب سینه می‌زدند و گریه می‌کردند.

هنوز صدای گریه‌های سوزناکشون تو گوشم می‌پیچه. 

علی و قدیر که شهید شدند، عمار بهم گفت، وقتی داشته بچه‌ها رو جمع می‌کرده که بفرسته عقب، هر کدوم رو بغل کرده و گفته بود:

ای بی‌معرفتا، تنهایی رفتید پیش ارباب. دعا کنید ما هم خیلی زود به شما ملحق بشیم.

و تنها سه روز بعد دعایش مستجاب شد...

به نقل از: جانباز امیرحسین(اسماعیل) حاجی نصیری

پ‌ن: شهید عمار و نیروهایش بعد از فتح منطقه‌ و پایین کشیدن پرچم تکفیری‌ها، با هم عکس یادگاری گرفتند.

شهید محمدحسین محمدخانی 

شهید روح الله قربانی

شهید قدیر سرلک 

جانباز امیرحسین حاجی نصیری

@shahidmohammadkhani

  • دوستدار شهدا