شهدای زینبی

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۳ بهمن ۰۱، ۱۹:۲۱ - تو
    عالی

۲۲ مطلب در اسفند ۱۳۹۹ ثبت شده است

۱۰
اسفند

 چگونه ممکن است بتوانم از زینب و رقیه اش غفلت کنم

من باید نمانم اگر بناست قبر زینب

، به دست نا اهلان بیفتد .....

قسمتی از نامه حاج قاسم به دخترش فاطمه سلیمانی

@ravayate_fath

 

  • دوستدار شهدا
۱۰
اسفند

به گزارش جهان نیوز به نقل از فارس، از وقتی مهدی رفته بود، کوچه انگار یک چیزی کم داشت. نبودش حس می‌شد. حتی برای بچه‌های کوچکی که وقتی مشغول بازی بودند یک نفر با محبت از کنارشان رد می‌شد و گاهی به حرف‌ها و درد دل‌هایشان گوش می‌داد. یک نفری که حالا خیلی وقت پیدایش نشده. اهالی محل سراغش را گرفتند. مادر گفت: یکدانه پسرش راهی سوریه شده تا برای دفاع از حرم حضرت زینب(س) با تکفیری‌ها بجنگد. شنیدن این خبر تعجب داشت. مگر نه اینکه داعشی‌ها آنجا سر می‌برند و آدم‌ها را به بدترین شکلی می‌کشند؟ چطور مادر و پدر اجازه دادند تنها پسرشان راهی چنین سفری شود؟ شهید مهدی صابری در کنار حاج قاسم و شهید صدرزاده اما هجرت با شیعیان افغانستانی سال‌هاست که خو گرفته و آنها را همچون نور به سوی رستگاری می‌برد. مگر نه اینکه پدر همین آقا مهدی سال‌ها قبل به عشق انقلاب و امام خمینی بار سفر بسته بود و راهی ایران شده بود؟ همان سال‌هایی که کشورش درگیر جنگ با شوروی بود و افکار کمونیستی رواج پیدا کرده بود. مهدی سر سفره چنین پدری نان خورده و تا ۲۴ سالگی قد کشیده بود. حالا او هم بر خود تکلیف می‌دانست مهاجر شود و نور را همراهی کند، اما چطور باید مادر و پدر را راضی می‌کرد؟ آنها اخبار سوریه را دنبال می‌کردند و خوب می‌دانستند در این سرزمین بلاخیز چه می‌گذرد. او وقتی مقصود خود را با پدر در میان گذاشت، مخالفت پدر را دید، اما دست از اصرار برنداشت. پدر، رفتن به افغانستان را در تابستان بهانه کرد و اینکه در نبود او مادرش تنها می‌شود. مهدی قول داد تا وقتی پدر برنگشته مرد خانه شود، اما با آمدن پدر، نوبت پسر است که برود آنجا که دلش را خیلی وقت پیش روانه‌اش کرده بود. پدر می‌پذیرد؛ به شرطی که مادر مهدی هم دلش به رفتن پسر رضا دهد. وقتی پدر بر می‌گردد از خوشحالی مهدی می‌فهمد که مادر نیز اجازه داده. مهدی به سوریه می‌رود و با شجاعت و توانایی‌ای که از خود نشان می‌دهد، فرماندهی گردان حضرت علی اکبر لشکر فاطمیون را بر عهده او می‌گذارند. مهدی علاوه بر فرماندهی نیروهایش را امدادرسانی هم می‌کند. بار آخری که داشت به سوریه اعزام می‌شد، نزدیک ایام فاطمیه بود. مهدی می‌دانست مادرش در این ۱۰ روز که روضه می‌گیرد به کمک پسرش نیاز دارد، به همین دلیل قول داد تا آن زمان برگردد. اما ۹ اسفند وقتی تنها پسر خانواده صابری در عملیات تل قرین شرکت کرده بود، توسط تک تیرانداز دشمن مورد هدف قرار گرفت و از ناحیه سر، شکم و پهلو گلوله به بدنش اصابت کرد. مهدی شب شهادت حضرت زهرا(س) همانطور که قول داده بود برگشت و پیکر پاکش در گلزار شهدای قم به خاک سپرده شد.

  • دوستدار شهدا
۰۷
اسفند

با بوسیدن پاهایم درخواست حلالیت کرد. روزهای آخر بود که برگشتم منزل رسیدم جلوی درب دیدم درازکش منتظر بود تا من برسم به محض ورودم پاهایم را بوسید و گفت حلالم کن، در واقع در عین اینکه غرور داشت به راحتی هم عذرخواهی می‌کرد. همیشه برای به جای آوردن صله رحم وقت می‌گذاشت و نسبت به مادر خودش و مادر من بی‌نهایت مهربان بود. بعد از ازدواج دو سال را در خانه پدر آقا رضا زندگی کردیم و در این مدت آقا رضا از محل کار که می‌آمد ابتدا به منزل مادر می رفت و جویای احوال وی می‌شد بعد می‌آمد طبقه پائین کمتر می‌شد اول به خانه بیاید و بعد برود احوالپرسی مادرش. 

راوی: همسر شهید شهید علیرضا بابایی  شَہیدۡمُدآفِع‌حَرم‌ۡعَݪی‌اَلْہآدِیۡ

@alialhadihosein

  • دوستدار شهدا
۰۷
اسفند

 

شهید سلیمانی، پدر مهربان فرزندان شهدا بود... حاجی بچه‌هایش را خیلی دوست داشت، اما اگر یک فرزند شهید روی یک پایش نشسته و روی پای دیگرش فرزند خودش بود و فرزند شهیدی دیگر می‌آمد، بچه خودش را می‌گذاشت زمین و روی پای دیگرش بچه شهید را می‌گذاشت؛ این قدر به بچه‌های شهدا اهمیت می داد. برای بچه های شهدا وقت می‌گذاشت و به خانه آنها می‌رفت. چه مدافعان حرم و چه شهدای لشکر..

 @Agamahmoodreza

  • دوستدار شهدا
۰۷
اسفند

روز مـرد بر همه آنهایی که مردانه در راه اسلام جنگیدند مبارک...

ولادت امام‌علی و روز مرد مبارک

@AhmadMashlab1995

  • دوستدار شهدا
۰۷
اسفند

بابا دوست دارم آنقدر اشک بریزم که خبر اشک هاے بے پایان دخترت به تو برسد ، بعد تو به سوے من بیایی من نشسته ام ، سر روے زانو گذاشتم و اشک میریزم ، تو مے آیے ، سرم را بالا مے گیرم به چشمانم نگاه مے کنے به چشمانت نگاه مے کنم بعد اشک در چشمان تو هم حلقه مے زند.. اشکهای دخترت را با انگشتان زیبا و سرو قامت پدرانه ات پاک مے کنے ، کمے آرام مے شوم ، بعد سرم را روے زانو هاے تو میگذارم مثل ابر بهار مے بارم ... بابا تو که آمدے از زمستان عبور کردم ، با تو ، با آمدنت . بعد مثل نور آفتاب ، مهربانیت روے من مے بارد. اشڪ هایم که تمام شد در همان انتهاے زمستان ابرے چون بهار جوانه مے زنم ، سبز مے شوم .دوستت دارم بابامحمودرضا . بابا صبر ڪن مامان را صدا ڪنم ڪه آمدے ... هیسسس ڪوثر جانم.... دستانم را مے گیرے مرا کنار پنجره مے برے ، حیاط پر از برف است ، لبخند مے زنے و مے گویی: تولدت مبارک دلبندم .... ڪوثر جانم اشک نریز قربانت شوم ،،،، چشم بابا ....اشڪ نمے ریزم . می گویے باید صبور باشم و چون دختران امام حسین (ع) ادامه دهنده راه پدرم باشم ... و ‌مادرمهربانم را به آمدن بهار دلگرم کنم تا بار سنگینے برفها را روے شانه هایش طاقت بیاورد ، بعد لبخند مے زنم ، تو باباے مهربانی؛ براے دل ڪوچک ڪوثرت دعا ڪن ... بعد از جا بر مے خیزے به سمت در مے روے ، چمدانت را بر مے دارے ، کفش به پا مے کنے و مے گویی به امید بهار دخترم، خداحافظ دختر نازنیم ، ڪوثر خانوم بابا ! با تو با زمستان خداحافظے مے کنم بابا، تو را بدرقه مے کنم ، حالا وسط برف ها ایستادم هوا سرد است اما دردناک نیست استخوان سوز نیست ، ترسناک نیست تو مے روے و من مے دانم قرار است جایے که من نمے دانم در زمستان همراه امام و مولایمان(عج) اشک دنیا را پاک کنے و دوباره بهار به پا کنی....

شهید محمودرضا بیضایی  

@zakhmiyan_eshgh

  • دوستدار شهدا
۰۷
اسفند

است

روزت مبارک مهندس 

@zakhmiyan_eshgh

  • دوستدار شهدا
۰۲
اسفند

 شهید نوجوانּ نور الله اختری گفتم:«ببینم توی دنیا چه آرزویی داری؟» قدری فڪر کرد وگفت:«هیچی» گفتم: یعنی چی؟مثلاً دلت نمی‌خواد یک کاره‌اے بشی،ادامه تحصیل بدی یا از این حرفها دیگه گفت:« یک آرزو دارم.از خدا خواستم تا سنم کمه وگناهم از این بیشتر نشده،شهید بشم.»

@Agamahmoodreza

  • دوستدار شهدا
۰۲
اسفند

در فرازی از وصیت‌نامه مدافع‌حرم حزب الله لبنان شهید  محمدعلی رباعی آمده است: 

برادران و خواهرانم؛ وضعیت امروز اسلام و شرایطی که ما در آن به سر می‌بریم، می‌طلبد که هر انسان مسلمان و مومنی به هر طریق و وسیله‌ای که شده اسلام را پشتیبانی کند و استوار، در مقابل هجماتِ همه جانبه ایستادگی کند. با دنباله روی از راه ولایت اهل بیت که همان خط ولایت فقیه است، برای اسلام کار کنید. [ولایت] جواهری است که برای ما باقی مانده است.

@AhmadMashlab1995

  • دوستدار شهدا
۰۲
اسفند

  • دوستدار شهدا