بسم رب الشهداء...
همیشه سر وقت نمازهایش را می خواند ومن و پسرم به او اقتدا می کردیم...
گاهی مواقع محمد مهدی بر دوش وی سوار میشد و ایشان با اینکه ترکش های زیادی در بدن داشتتند از اول تا آخر نماز او را بر دوش خود نگه می داشتند...
علاقه زیادی به خانواده داشتند و اجازه نمی دادند محمد مهدی قبل از من وارد یا خارج شوند و به او می گفت:
چون مامان چادر برسر دارد به حرمت چادرش که هدیه حضرت زهرا(ع)است،باید اول او برود...
شهادت جامونده های گنه کااار صلوات...
کانال مدافعان حرم
https://telegram.me/modafeaneharamnor
تک تر انداز تکفیری محمد اینانلو را زده بود،و او زخمی شده بود.بعد از حدود ٤٠دقیقه که حجم آتش شد محمد را روی برانکارد گذاشتیم،من سر برانکارد را گرفتم تا با بچه ها او را به داخل تویوتا منتقل کنیم.
همین طور که میدویدیم تیربار تکفیری ها مدام روی رگبار بود،وشلیک میکرد.
یک تیر به پای چپم اصابت کرد اما من متوجه نشدم،یک لحظه سوخت اما آن لحظه فکر کردم خاری به پایم فرورفته است.
برانکارد را داخل تویوتا در قسمت بار گذاشتیم وقتی خواستم سوار شوم دیدم نصف بدنم بالا نمی آید.
تا آمدم ببینم چه شده ماشین از من فاصله گرفت و درست همان لحظه بود که موشک کرنت آمریکایی به تویوتا اصابت کرد و منجر به شهادت خیلی از بچه ها شد.
چندتا از بچه های عراقی،چند پاکستانی و چند ایرانی از جمله مرتضی کریمی،مصطفی چگینی و محمد اینانلو همه به شهادت رسیدند و فقط من از آن جمع زنده ماندم
روایت جانباز مدافع حرم،حبیب عبداللهی
کانال روایت فتح:
@ravaayatefath
عمار