بسیجی شهید محمدکاظم توفیقی:
سـالـروز پــرڪشـیـدنـت مـبـارڪ
همسر آسـمـانـے مـن
دعـایمان ڪن ڪه سخـــت
محـتاجیم
سلامِ مارا بہ بے بے برسـان
تولد70/11/10
شهادت94/11/16
تشیع94/11/20
اے سایہ ے سـَرمـ
تا کہ تو رفتے همسـرمـ ...
ناباورانه یک سال گذشت...
هنوزهم چشمان منتظرم دربهت رفتنت مانده است....
درنبودت خیلی غریبم....
پرنده مهاجرم دیارعاشقی
نازنینا سال گذشته چنین ایامی یادت هست...!!!
من بودم و تعریف خاطرات تلخ نبودت وخاطرات شیرین زندگیمان... روبروی بانویی از جنس صبر...
و سؤالش ...!؟
اولین شکستن ، و چه زود این اولین شکستنها ممتد شد...
پاسخم را یادت هست...
آری تکرار خاطره ای از جنس دردِ فراق از بابِ تکرارِ حادثه نبودن است...
درچنین روزهایی بودکه بانوی توباتمام وجودبرنامه بازگشت غرورآفرین مردش رابادنیایی ذوق وشوق تدارک میدید
سراپاذوق وشادی بودم که بعداز۴۵ روزدردفراق ودوری همسفرلحظاتم با،افتخارقراربودبازگرددوآرامش رابرای دل طوفانی ام به ارمغان آورد..
ومن همه جانم شادازخبربازگشت تو...
اما....
برای منی که پر،بودم ازغم ودلتنگی تو
پیکر نازنینت رادرغربت چشمهای خسته ومنتظرم،به دستان یخ زده ام سپردند
نازنینم باتمام وجودم شکستم....
وقتی بوسه آخر رابرپیشانی ات زدم باسردی پیکرت قلب بانویت هم یخ بست تا،ابد...
لحظه آخرجانسوز وداع که باقلب شکسته ودلی پردرد ودردجانکاه فراغت جسم نازنینت رابه سردی خاک سپردم وآخرین نجواهای عاشقانه رادرگوشت نجواکردم
ای تمام وجودم چطورباورکنم
ناباورانه یک سال گذشت...
دراین وانفسای دنیای پردردم
و باز تو نیستی که ،بانویت راهمراهی کنی..
و من باز با بغضی فرو خورده بربالین معبدگاه تو با هر کلمه شوری و تلخی اشکهای مانده در پس سد چشمهایم را مزه مزه کنم...
جانا این فراق را صبری باید ، و صبری عظیمتر برای ادامه این راه ...
و تو تنها میدانی که تمام جان منی ماندن بدونه تو دراین دنیای،فانی چقدر سختر از دلکندن و پریدن است...!!!
تو پریدی و رفتی و من مانده ام ودرد دوری...
کاش این فراق را شما به لحظه وصال نزدیکتر کنید یا ایها العزیز
شهید مدافع حریم آل الله محمد کاظم توفیقی
دلنوشته ایی از جنس دلتنگی
@pejjjjjjmaaan