شهدای زینبی

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۳ بهمن ۰۱، ۱۹:۲۱ - تو
    عالی

۱۹۰ مطلب در خرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است

۱۹
خرداد


خان طومان....محل شهادت شهید آقامحمدتقی سالخورده

کارتنی که اخرین نمازشو روش خوند....ترکشی که خورده گوشه ی کارتن و گوشیش که افتاده روی زمین...

کانال شهید آقا محمود رضا بیضایی

  • دوستدار شهدا
۱۹
خرداد

((به نام خدای شهیدان))

بگو ای پیغمبر اگر در خانه های خود هم بودید باز آنان که سرنوشتشان در قضای الهی کشته شدن است از خانه  به قتلگاه باپای خود البته بیرون می آمدند. آیه 154 آل عمران صفحه 70

حال آن که قرار است هر کسی که یک روز به دنیا آمده یک روز از دنیا رود چه خوب است با شهادت باشد ، شهادت در راه دفاع از حریم آل الله. 

 ای مردم بدانید رفتن من از روی هوا و هوس نبوده بلکه بخاطر حفظ حرم آل الله و همچنین نگه داشتن جبهه و مقاومت در آن سوی مرز ها بوده تا این که جبهه دشمن به مرز های ما کشیده نشود.

به تاسی از گفته رهبر فقیدم حضرت امام خمینی (ره) : پشتیبان ولایت فقیه باشید تا به مملکت ما آسیبی نرسد.

حال که زعامت این کشتی پر تلاطم به دست با کفایت رهبر عزیزتر از جانم افتاده  و ایشان نیز به حق آن را سکانداری نموده ، ایشان را در این امر یاری کنید تا بار دیگر علی تنها نماند.

امیدوارم این قطره خون نا قابلم در درگاه ایزدمنان قیمت داشته باشد و درخت مقاومت اسلامی با آنان تنومند گشته و باعث بیداری مردم مسلمان جهان گردد.

94/8/21        7:45

خصوصی:

ازهمسرم ، ای عزیزتر از جانم از این که رفیق نیم راه بوده ام شرمنده ام. تو را به همان خدایی میسپارم که به طفل صغیرم روزی می دهد به پسرم بگو که چرا به این راه رفتم و هدفم زندگی عزتمندانه ایران و ایرانی و مردم مسلمان بوده است.

ای پدرم و ای مادرم زیاد گریه و زاری نکنید چرا که دشمن در آرزوی دیدن اشک شماست و این آرزو را به دلشان بگذارید و قوی باشید.

سید رضا طاهر

@bloghmazand oin

  • دوستدار شهدا
۱۹
خرداد

پهباد تله گذاری شده ای که باعث شهادت سید حکیم شد. 

محل شهادت فرمانده عزیز فاطمیون سردار شهید  سید حکیم

"دم عشق،دمشق" 

  • دوستدار شهدا
۱۹
خرداد


حماسه بانو: چی شد که تصمیم گرفتن برن عراق؟

همسر شهید: همیشه میگفتن که آرزو دارن مثل جوونای زمان انقلاب و جنگ باشن و یه روزی از مقدسات و وطن دفاع کنن. همیشه میگفت:" من خیلی آماده ام برای جنگ و قطعا اگه ندایی بشنوم حتما بلند میشم." من حرفش رو جدی نمیگرفتم ومیگفتم :"بابا حالا کو تاجنگ؟ ما اینجا وضع مون امن وامانه . ان شاالله هیچ وقت اینجا جنگ نشه."  میگفت:"ولی اگرم بشه بدون که یه فرصت استثناییه برا اینکه آدم غیرت و مردونگیش رو نشون بده. میگفت نمیشه آدم بگه گوش به فرمان رهبرم ولی وقتی میبینه اسلام در خطره، به رو خودش نیاره و به زندگی خودش برسه." یعنی همیشه تو ذهنش مسئله جنگیدن بود. 

تا اینکه فکر کنم خرداد ماه 93 بود، مصادف بود با 16 شعبان، خبر تلویزیون رو داشتیم نگاه میکردیم، نوشته بود، داعش یک شبه استان عراق رو به تصرف خودش درآورده و مردم عراق رو نشون داد که چه جوری از خونه هاشون فرار کرده بودن. بعد یه دفعه به علی گفتم چی شده؟گفت نگاه کن داعش به خاک عراق تجاوز کرده واستاندار موصل، کل استان رو داده دست داعش. دیدم یه جوری شده. انگار خیلی متاثر شده، خیلی ناراحت شده. گفتم حالا چرا ناراحتی؟ جنگ تو عراقه، ایران که نیست.گفت:" نه، فکر میکنی. اینا اومدن شیعه ها رو بکشن .حتما اگه به ما میدون بدن، ماهم میریم." گفتم این حرفا رو نزن جنگ اونجاست. گفت نه.! روز بعد دیدیم مرجعیت ندای جهاد داده تو شبکه های ماهواره وتلویزیون و میگفتن که تو اخبار نشون میداده که آیت الله سیستانی اعلام جهاد داده برای مردمی که میخوان جهاد کنن و جلوی داعش رو بگیرن.بعد دیدم علی آقا بابچه های بسیج ومسجد رفتن سمت مسجد جامع خرمشهر .چند جلسه ای امام جمعه خرمشهر برگزار کردن با هیات بچه های رزمندگان اسلام وهیئت حوزه و علی آقا شرکت کردن. خیلی از بچه های خود خرمشهر ثبت نام کردند فرم جهاد رو پر کردن . یکیش هم علی آقا بود.من گفتم:" یعنی میخوای بری جهاد کنی؟"  گفت آره،حالا که فرصت هست. چون میخندید من خودم حرفش رو جدی نگرفتم.  رفتن اونجا فرم جهاد رو پر کردن وشماره تلفن و مدارک رو دادن ،گفتن اگه نیاز بود با شما تماس میگیریم که آموزش داده بشین وبرین عراق. بچه های دیگه منتظر تماس تلفنی شدند .علی آقا منتظر تماس تلفنی نشد.هر شب میرفت پیش حاج آقا و التماس میکرد که به هر طریقی که شده منو برسون اونجا ، منو ببر عراق.  اینقدر پافشاری میکنن که دیگه ایشون میگن که بابا خانواده ت راضین؟ میگه آره اصلا مشکلی نیست.شما به خانواده کار نداشته باش. من میخوام برم.

 دو هفته بعد از اون اتفاق ، یعنی دقیقا هفتم تیر، ایشون میرن سمت عراق. مصادف بود با سی ام شعبان. حالا همه ی مردم آماده می شن و به پیشواز ماه رمضان روزه میرن،یادمه که علی آقا گفت من نیت روزه کردم و رفتن سمت عراق. گفتم برمیگردی؟گفت که ایشالا که برمیگردم شما نگران نباشین من میرم و زود برمیگردم. زود برگشتنش چهار ماه طول کشید.

وقتی میرن اونجا ، اول میرن بصره آموزش می بینن. بعد که وارد جنگ میشن اولین جایی که میرن منطقه ای بود به نام جرف الصخر  نزدیک کربلا. علی آقا به مدت 4 ماه اونجا میمونه و نمیاد. در اون 4 ماه فقط باهامون تماس تلفنی داشت که مثلا من حالم خوبه، برام دعا کنید. بعد از اینکه این منطقه کلا بعد از 4 ماه آزاد میشه ،برای استراحت یک هفته برمیگردن خونه...

حماسه بانو: روزی که بالاخره بعد از چهارماه برگشتن رو یادتونه؟

همسر شهید:آره دقیقا یادمه،مثل وقتی که یه رئیس جمهور میخواد بیاد همه می ایستن ارتشی ها براش سرود میخونن ما هم هممون در استرس و اضطراب فقط منتظر برای دیدارش لحظه شماری میکردیم. زنگ میزد می گفت نیم ساعت دیگه میرسم، یه ساعت دیگه میرسم،تا اینکه واقعا رسید و از نزدیک دیدمش، واقعا باور کردیم.چون همیشه زنگ می زد میگفت یه هفته دیگه میام، ده روز دیگه... که دیگه بعضی ها شوخی میکردن می گفتن شوهرت دیگه نمیاد،رفت اونجا موند. ولی من چون  به صداقتش ایمان داشتم میگفتم نه وقتی میگه میام یعنی میام.

حماسه بانو: زینب چکار میکرد وقتی اومدن؟

همسرشهید: زینب اون موقع کلاس اول بود. اون روز مدرسه هم نرفت. از موقعی که باباش اومد نشسته بود تو بغلش. حتی کنارپدرش خوابید، حتی قبول نمیکرد کسی با پدرش صحبت کنه. همش پیشش بود تا موقعی که با پدرش خداحافظی میکنه و پدر رو دوباره راهی جبهه کردیم.

حماسه بانو: علی آقا که قبلا نظامی نبودن. عراق که رفتن چکار میتونستن بکنن؟

همسرشهید: اول که رفته بود، به عنوان یه نیروی عادی وسرباز آموزش میبینه. بعد که می بینن این پسر غیرت و شجاعتش خیلی زیاد هست. بهش میگن تو میتونی  چند تا سرباز رو خودت فرماندهی کنی، یعنی استعدادت بیشتر از یک سربازه. تو همون 4 ماه اولی که اونجا بودن، یه منطقه ای بوده تو همون جرف الصخر، این منطقه رو می خواستن از دست داعش بگیرن نمی تونستن،خیلی شهید میدادن چون همش مین گذاری شده بود. علی آقا به فرمانده ش میگه: 72 ساعت وقت به من بده و اجازه بده سربازام رو خودم انتخاب کنم. بعد 72 ساعت این منطقه رو بهتون تحویل میدم. فرمانده ش قبول میکنه. باورنمیکنید.. وقتی حول و قوه ی الهی و خواست خداوند بر این باشه که بخواد به این آدم عزت بده، 48 ساعته این منطقه رو آزاد میکنه. به طوری که خیلی کم شهید میده واصلا سلاح هم تموم نمی کنه و این جاست که دیگه علی منیعات توعراق خیلی معروف میشه و میان باهاش مصاحبه میکنن. و اسمش رو هم میذارن ابوالحسن و به عنوان فرمانده و سرهنگ معرفی میشه برای عملیات های بعدی....

ادامه دارد 

https://telegram.me/joinchat/B0bupz1QIYYcpyMQs_Km0g

لینک عضویت در کانال خواهران مدافع حرم 

http://8pic.ir/images/t1ryg5ow9ugkrrktried.jpg

  • دوستدار شهدا
۱۹
خرداد


 به نام خدای رمضان

به نقل از همسر شهید آژند :

چند روز پیش، در حال تدارک میز شام بودم. وقتی داشتم ظروف رو آماده می کردم، چهار تا بشقاب گذاشتم و طبق معمول سه بشقاب بزرگ و یکی کوچکتر برای محمد طاها (فرزند کوچک شهید)، سفره رو چیده بودم اما نمیدونم چرا تعلل می کردم؟!

انگار منتظر بودم مثل همیشه محمد بیاد تا شام رو بیارم؛

که محمد مهدی (فرزند بزرگ شهید) گفت: مامان برای چی چهار تا بشقاب و قاشق چنگال گذاشتی؟!

یهو بغضم ترکید ... اصلا حواسم نبود که دیگه همسر مهربونم به خونه برنمیگرده ...

انگار بعد از چهار ماه هنوز ناخودآگاهم باور نکرده ...

یادش بخیر چه افطار و سحرهایی که کنار هم بودیم ...

یادش بخیر سفره های افطاری خونه بابا جون اینا، همه خانواده دور هم جمع می شدیم ...

یاد شوخی و خنده ها و بذله گویی های محمد بخیر ...

باز هم ماه قشنگ رمضان، ماه مهمونی خدا از راه رسید،

اما امسال بعضی ها یه جور دیگه مهمون خدا شدن ...

مثل شهید محمد آژند ...

محمد جان سر سفره ی کریمانه ی اهل بیت، همون جا که پیش خدا مهمونی و روزی میخوری یاد همه ما دلدادگان به راه شهدا هم باش ...

دعا کن ان شاءالله که به حرمت خون شهدا، ما هم امسال مهمون های خوبی برای ضیافت ماه خدا باشیم ...

ماه ضیافت الهی بر همه شما عزیزان مبارک باد

 کانال تلگرام شهید محمد آژند:

@mohammadazhand

پل ارتباطی کانال:

@cheshmberahebaradar

  • دوستدار شهدا
۱۹
خرداد


پدر معزز شهید 

 زبانمان لال شود اگر بگوییم چرا رفت/ لبیک گفته‌ایم و تا آخر هم پایش ایستاده‌ایم

من بازنشسته نیروهای مسلح و یک سرباز 30 سال خدمت کرده هستم. هنوز هم سرباز آقا و رهبرم هستم. اگر ده تا فرزند مثل مرتضی داشته باشم، به همه سفارش می‌کنم که به جبهه بروید. زبانمان لال شود اگر بگوییم چرا رفت؟ این چرا گفتن در شأن ما نیست. اهل ولا برای دادن جان در راه خدا چرا نمی‌آورد. آقاجان، مطمئن باش حاج مرتضی‌ها صف کشیده‌اند تا تک تک فدائی شوند. ما خیلی کوچکتر از آن هستیم که بخواهیم بگوییم سرباز تو هستیم. ما را دعا کن که بتوانیم حرمت شهید را حفظ کنیم. خدا ان‌شاءالله پشت و پناه آقایمان باشد. ما همه پیر و جوان تا آخرین قطره خونمان در این راه ایستاده‌ایم. هدف تو هدف ماست. راه تو راه امام خمینی(ره) است.

پسرم خیلی پخته و باتجربه و کارکشته عمل می‌کرد. در مسیر جهاد خیلی جدی بود. امکان نداشت به خانه بیاید و دست مادرش را نبوسد. من به او می‌گفتم "هوای مادر را داشته باش. او عاطفی‌تر از پدرت است". نوجوان‌ها در مسجد دورش جمع می‌شدند و با او معاشرت می‌کردند. یک نوجوانی از دیشب خانه ما را ترک نکرده بود، اول صبح دیدم پشت در خانه است. گفتم: «چرا اینجایی؟» گفت: «من دوست آقا مرتضی بودم.» گفتم: «آخر سن و سالت به او نمی‌خورد.» گفت: «ما با آقا مرتضی رفیق روحانی بودیم». مرتضی برای ماه عسلش به زیارت خانه خدا رفت. خانواده همسرش هم مکتبی و مذهبی است.

هرچند هنوز وصیت‌نامه او به دستم نرسیده است، اما وصایای شفاهی شهید هم برایمان ماندگار است. آخرین تلفنش 5شنبه بود و جمعه 14 خرداد ماه به شهادت رسید. توصیه آخرش این بود که مواظب نازنین‌زهرای 6ساله او باشیم و به او سر بزنیم. می‌گفت: «ما نرویم جبهه پس چه‌کسی به جبهه برود؟» سفارشش این بود که رهبر را تنها نگذاریم. حالا روزگاریست که می‌توانیم بگوییم در باغ شهادت باز است و بعد از سال‌ها خاتمه جنگ تحمیلی، مرتضی‌های زیادی داریم که در سوریه به شهادت می‌رسند. همچنان افراد زیادی در صف جهاد ایستاده‌اند.

حضرت عباس(ع) که نیست از حرم حضرت زینب(س) دفاع کند، عباس‌های روزگار باید بروند. اگر برکت خون این عزیزان نبود الآن این کافران و از خدا بی خبرها در حرم مولا امیرالمؤمنین(ع) هم لودر انداخته بودند، سامرا و نجف و کربلا را با لودر تخت کرده بودند، همچنان که حرم پیامبران و مسجدها را ویران کردند. تکفیری‌ها سربازان استعمارند. ما به‌کوری چشم منافقین و به‌کوری چشم اسرائیل از همه نهضت‌های آزادی‌بخش حمایت می‌کنیم. رهبرمان این حرف را می‌گوید. ما لبیک گفته‌ایم و تا آخر هم پایش ایستاده‌ایم. ان‌شاءالله ریشه منافقین کنده خواهد شد. دشمنان ما با این وضعیت ابتذالی که در پیش گرفته‌اند ریشه‌کن شدنشان زیاد طول نمی‌کشد. اینان دشمنان خدا و دشمنان دین اسلام هستند. امام خمینی(ره) بعد از شهادت شهید مطهری گفت: «بکشید ما را که ملت ما بیدارتر می‌شوند.» این سلسله همچنان ادامه دارد و ملت بیدارتر می‌شود. زن و مرد و کوچک و بزرگ آماده هستند.

کانال شهید آقا محمود رضا

  • دوستدار شهدا
۱۹
خرداد


وداع با پیکر مطهر خادم مسجد مقدس جمکران شهید مدافع حرم سرگرد پاسدار مهدی طهماسبی در مسجد مقدس جمکران

کانال شهدای مدافع حرم قم 

https://telegram.me/joinchat/C9nfRDyiUT_T9it7MjzkJw

  • دوستدار شهدا
۱۹
خرداد

تولد فاطمه سلما ، دختر کوچولوی شهید مهدی ثامنی راد که به همت حوزه مقاومت بسیج کوثر سپاه ورامین برگزار شد.          

بابا جان اولین سالگرد تولدم را با حضور یادت و همراه با امام زمانم به جشن مینشینم و از تو سپاسگذارم که تاج پر افتخار فرزند شاهد بودن را بر سرم نهادی

چرا که زیباترین نشان افتخار است برایم.....

باباجان....بابا مهدی ام

به خود ببال که تنها یادگارت پرچمدار حضرت رقیه شده و تا جان دارد میراثت که همانا حراست از حریم ولایت است را حفظ خواهد کرد...

گفتی که عاشق سید شهیدانی

پس عاشقانه هایت را با خونت برایش امضا کردی

اینک به خونت قسم پیمان پدرو فرزندیمان در حفظ حجاب را فراموش نخواهم کرد....

پدر جان خواهرانت برایم جشن تولد گرفته اند تا غربت نبودت دل زینبی مادر را غمبار نکند شفیعشان باش که دلشکسته و دلداده ی مکتب زهرایند و حافظ حریم چادر....

پیام تولدت مبارکبادی را که برایم میفرستی با گوش جانم حس خواهم کرد زیرا جانشین تو در خانه مادرم خوب وارثیست برای اجرای وصیتت.

روحت شاد و یادت پر رهرو باد باباجونم

   فطرس

http://8pic.ir/images/bbl9vxgp04l18kiln1om.jpg

لینک عضویت در کانال خواهران مدافع حرم 

http://8pic.ir/images/oyj2vf2j8kk4y6z1guk6.jpg

تصویر تولد دختر شهید ثامنی راد

  • دوستدار شهدا
۱۹
خرداد


شهید عربی در مدت زمان حضور در سوریه هم از لحاظ معنویی و هم از لحاظ نظامی دائم در تلاش و کوشش بودند نماز شب ، قرائت قرآن بین طلوعین ، نماز جماعت ، ادعیه و زیارت در برنامه روزانه ایشان بود یکی از همرزمان ایشان می گفت آخرین شب قبل از عملیات علی آقا طبق معمول مشغول نماز شب بود اما این نماز با نمازهای شب های دیگر فرق داشت در حالی در نماز ایستاده بود که اشک و ناله علی آقا علیرغم تاریکی و نور محدود کاملا مشهود بود حال خاصی داشتند و به سجده رفت و این حالت او شدت

مصباح:

گرفت و لحظاتی در سجده ماند و دقایقی بعد زیارت عاشورا خواندند و حالت معنویی خواصی پیدا کرده بودند بطوری که چند نفری که کنار ایشان بودند غبطه خوردند.

قسمتی از وصیت نامه شهید عربی :

خدایا پرواز را به ما بیاموز که ما مرغ دستاویز نشویم و از نور خویش آتشی در ما بیافروز در سرمای بی خبری نمانیم ،خدایا خون شهیدان را در ما جاری گردان تا به ماندن خو نکنیم و دست آن شهیدان را به پیکر ما آویز تا مشت خونیشان را برافراشته داریم ، خدایا چشمی عطا کن تا دامانی جز تو نگیرد، پایی عطا کن که جزراه تو نرود و جانی عطا کن برای تو برود.

کانال شهدای مدافع حرم قم 

https://telegram.me/joinchat/C9nfRDyiUT_T9it7MjzkJw

  • دوستدار شهدا
۱۹
خرداد

گلوی آدم را

باید گاهی بتراشند

تا برای دلتنگی های تازه جا باز شود

دلتنگی هایی که جایشان نه در دل

که در گلوی آدم است

دلتنگی هایی که می توانند آدم را خفه کنند . . .مرتضی سلام مارو به برادرت برسون. 

آقا محمودرضا

  • دوستدار شهدا