شهدای زینبی

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۳ بهمن ۰۱، ۱۹:۲۱ - تو
    عالی

۳۰۰ مطلب در تیر ۱۳۹۵ ثبت شده است

۰۳
تیر


پدر بزرگوارشهید مصطفی جعفری از لشکر فاطمیون  

شهیدغفور جعفری

نیز به خیل شهدای مدافع حرم پیوست.

کانال رسمی «شهدای  فاطمیون »

@Sh_fatemi

  • دوستدار شهدا
۰۳
تیر


من آن روز می دیدم که سالها زحمتی که برای بزرگ کردنش کشیدیم به ثمر نشسته است. حس افتخار به من دست داده بود و شاید برایتان جالب باشد که با شعف پیش  خود به حامد می گفتم: پسر! خانه ات آباد که کاری کرده ای که تبریز همه به استقبالت آمده است! البته زبانم قاصر بود و نتوانستم از مردم تبریز تشکر کنم. آنها طوری از حامد استقبال کردند و طوری برایش اشک ریختند که انگار فرزند خودشان است؛ آنها می گفتند اگر حامد در ایران شهید می شد متعلق به تمام ایران بود اما الان در راهی شهید شده است که متعلق به شیعیان است. درواقع حضور آن جمعیت با زبان روزه در وادی رحمت به من چنین القاء می کرد که تصور نکنم این شهید فقط متعلق به ما که خانواده اش هستیم، می باشد و بقیه غریبه هستند. به حامد کل شیعیان افتخار میکنند.

هرگاه حامد به  مراسمی یا هیئتی می رفت، می گفت ای کاش روضه ی حضرت عباس(ع) بخوانند. ارادت عجیبی به حضرت عباس(ع) داشت. در این حدیث شک نکنید که می فرماید هرکس به هرآنچه دل بسته است روز قیامت با همان محشور می شود. حامد نیز موقع شهادت شبیه حضرت ابالفضل (ع) شده بود... هم چشمانش را داده بود هم دستانش را؛ اگر به تمام اعضای بدن قمر منیر بنی هاشم تیر زده بودند بدن حامد نیز سر تا پا ترکش بود. حامد در راه و مرام حضرت عباس(ع) بود، مثل ایشان شهید شد و قطعا با خود ایشان نیز محشور می شود. کسانی که در بیمارستان حامد را دیده بودند، هرکس حالش را می پرسید به آنها می گفتند به مقتل حضرت ابالفضل مراجعه کنید.

یکی از اساتید دانشگاه حامد پس از شهادتش گفت: "حامد من فکر می کردم استاد تو هستم اما الان می بینم من شاگرد توام و تو استاد منی". من نیز به حامد می گویم: درست است که من بزرگت کرده ام ولی تو چنان مفتخرم کرده ای که از خدا می خواهم در دنیا و آخرت روسپید باشی.

یکی از فرماندهان در سوریه نقل می کرد هرچند حامد جوانی 25 ساله بود اما بسیار شجاع و نترس و تنها نیرویی بود که می توانست مثل آچار فرانسه عمل کند؛ یعنی هم می توانست در توپخانه فعالیت کند و هم به صورت زمینی. کامیون را پر از مهمات می کرد و راه می افتاد، وقتی هم می گفتیم داعش در یک کیلومتری ماست، می گفت داعش چه کار می تواند بکند! فرماندهان رده بالا گفته اند حامد نیرویی بود که داعش از دستش در امان نبود. همرزمانش این طور می گفتند که اگر شنیدید هزار نفر داعش در لاذقیه به درک واصل شده اند، بدانید که پانصد نفر آنها را حامد کشته است. برای همین هم حامد را با موشک تاو ( موشک ضدتانک ) مورد اصابت قرار دادند.

وقتی در بیمارستان کنار حامد بودم، پیام حضرت آقا به ما رسید که فرموده بودند اینها که شهید شده اند اجر دو شهید را دارند؛ چون هم هجرت کرده اند و هم شهید شده اند. پیامبر(ص) نیز در حدیثی می فرماید اگر مسلمانی خواب باشد در حالی که مسلمان دیگر او را به یاری بخواند، اگر کمکش نکند مسلمان نیست. وضعیت فعلی مصداق همین حدیث است که اکنون مردم سوریه، یمن، عراق و غیره امروز نیاز به کمک دارند و ما را به یاری می طلبند. کسانی هم که از ایران، از تبریز و یا هرجای دیگر به سوریه می روند، کارشان فقط دفاع از حرم نیست، چون دفاع از حرم فقط یک بعد قضیه است. همان طور که در تاریخ بارها حرم حضرت اباعبدالله را تخریب کرده اند اما بازهم آن را ساخته و بهتر از قبل کرده اند.

این انگشتری را که در انگشت من می بینید، سید حسن نصرالله برایم فرستاده است که قبل از آن برای حضرت آقا فرستاده و ایشان آن را متبرک کرده اند. علاوه بر آن حضرت آقا نیز چفیه شان را برایم فرستاده اند. این دو بزرگترین هدیه هایی هستند که در طول عمرم گرفته ام.

وقتی در بیمارستان کنار حامد بودم، پیام حضرت آقا به ما رسید که فرموده بودند اینها که شهید شده اند اجر دو شهید را دارند؛ چون هم هجرت کرده اند و هم شهید شده اند. پیامبر(ص) نیز در حدیثی می فرماید اگر مسلمانی خواب باشد در حالی که مسلمان دیگر او را به یاری بخواند، اگر کمکش نکند مسلمان نیست. وضعیت فعلی مصداق همین حدیث است که اکنون مردم سوریه، یمن، عراق و غیره امروز نیاز به کمک دارند و ما را به یاری می طلبند. کسانی هم که از ایران، از تبریز و یا هرجای دیگر به سوریه می روند، کارشان فقط دفاع از حرم نیست، چون دفاع از حرم فقط یک بعد قضیه است. همان طور که در تاریخ بارها حرم حضرت اباعبدالله را تخریب کرده اند اما بازهم آن را ساخته و بهتر از قبل کرده اند.

هدف اصلی داعش از بین بردن اسلام است، آنها می خواهند ریشه اسلام را بخشکانند نه حرم را که حرم یک بعد از قضیه و یک شاخص است. امثال حامد که لقب مدافع حرم گرفته اند، درواقع مدافع حرم پیامبر(ص) هستند و حرم پیامبر(ص) نیز اسلام است. پس آنانکه در این راه شهید می شوند مدافعان اسلام هستند که عده ای در عراق، عده ای در سوریه و اگر لازم باشد در یمن، جهت پاسداری از دین به میدان می روند.

بنابراین حرم حضرت زینب(س) و حضرت رقیه(س) یک مصداق است و همان طور که هدف اصلی داعش نابودی اسلام است هدف اصلی مدافعان حرم نیز دفاع از حرم اسلام است.

وقتی می خواستیم حامد را از سوریه به ایران انتقال بدهیم، من خیلی تلاش کردم که در سوریه بمانم تا شاید کوچکترین خدمتی برای اسلام بکنم؛ اما تخصص نداشتم و سنم نیز قدری بالا رفته است، برای همین با ماندنم موافقت نکردند وگرنه مشتاق بودم که آنجا بمانم تا جای حامد خالی نباشد. البته الان نیز به برکت وجود دوستانش جای حامد خالی نیست و من وقتی رفقای حامد را می بینم گویی خود او را می بینم.

با وجود عباس های زینب داعش آرزوی رسیدن به اهدافش را با خود به گور خواهد برد.

دو سه روز قبل از شهادت حامد، از طریق معاون سردار قاسم سلیمانی، به من اطلاع دادند که سه نفر از دوستان حامد به فیض شهادت رسیده اند. دو روز پس از آنها نیز حامد به شهادت رسید. شب ساعت حدودا یازده بود که نماینده حضرت آقا در سپاه و معاون حاج قاسم سلیمانی با تعداد دیگری از بچه های سپاه آمدند و حامد را از بیمارستان به معراج شهدا بردند. هر سه آنها دوست حامد بودند و تمام ارتباطات حامد با ایران از طریق دو نفر از آنها انجام می گرفت. گفتند هدف ما از این کار این است که شب آخر آنها کنار هم باشند.

وقتی هم که برای این شهیدان مراسم برگزار کردند، حاج قاسم نیز شرکت کرده بود و برای ما افتخار بزرگی بود که شخصی مانند حاج قاسم سلیمانی به دیدار ما بیاید.

البته من آن شب به معراج شهدا نرفتم چون قرار بود آن چهار رفیق باهم باشند....

قبل از شهادت دو عکس آماده کرده بود؛ یکی برا تشییع پیکرش و دیگری برای چاپ روی بنر که آن را به مادرش داده بود. حامد از شهادتش آگاه بود و تدارک همه چیز را دیده بود. همکارانش می گویند حتی زمانی که داشت کارهای اداری اش را انجام می داد، می گفت نامه مرا امضا کنید وگرنه بعدا پشیمان می شوید که چرا امضاء نکردم؛ چون من دارم می روم و دیگر هم برنمی گردم. فرمانده یگان موزیک می گفت حامد صراحتا به ما اعلام کرد به شما دستور می دهم وقتی پیکر من آمد خوب موزیک بزنید وگرنه تنبیهتان می کنم.

خداوند ما را در راه شهدای اسلام ثابت قدم نگه دارد....

حامد جوانی در روز 23 اردیبهشت امسال در منطقه لاذقیه سوریه مجروح شده و بر اثر شدت جراحات حدود 43 روز در سوریه و بیمارستان بقیه الله تهران بستری و در حالت کما بود که سرانجام با لبیک به دعوت حق، به قافله سیدالشهدا(ع) پیوست و همزمان با روز جمعه بدست مردم روزه دار تبریز به صورت باشکوهی تشییع شد.

کانال آقا محمود رضا



  • دوستدار شهدا
۰۳
تیر


پدر معزز شهید: 

من حامد را همراه خود به هیئت فاطمیه تبریز می بردم اما وقتی با این فضا آشنا شد چه با من و چه بدون من در هیئت حاضر می شد و می توانم بگویم پرورش دهنده ی حامد هیئت و بسیج بود. هر چند پدر نقش مهی در تربیت و پرورش فرزند دارد اما به لحاظ اشتغال و درآمدزایی کمتر فرصت می کند با بچه ها باشد لذا این وظیفه ی خطیر همیشه بر عهده مادر است و من از همسرم سپاسگذارم که این چنین پسری را تربیت کرده است.

در زیارت عاشورا خطاب به امام حسین(ع) می گوییم ای کاش ما در کربلا بودیم و از شما حمایت می کردیم؛ اکنون مصداق واقعه کربلا در دنیا به وقع پیوسته و میدان نبرد حق و باطل از جنس عاشورایی و مکتب حسینی به پا شده است؛ درواقع الان وقت عمل است؛ ما که می گفتیم کاش در کربلا بودیم و در رکابت می جنگیدیم، الان کربلاست پس باید به عهدمان وفا کنیم و برای دفاع از حق به میدان بیاییم.

اسرائیل، آمریکا و امثال داعش باید فکر حمله به حرم حضرت زینب (س) را از سر بیرون کنند؛ چون تا زمانی که حضرت زینب(س) چنین عباس هایی دارد آنها نمی توانند کاری از پیش ببرند. بنابراین افتخار ما این است که حامد رفت.

آنچه همیشه ورد زبان حامد بود این بود: یا حسین(ع)! هنوز ما نمرده ایم که رقیه ات دوباره سیلی بخورد ... می گفت من وظیفه دارم هر لحظه آنجا باشم و اگر اشتیاق دیدار شما را در دل نداشتم هرگز به مرخصی نمی آمدم، چون الان در شرایطی هستیم که باید از ناموس امام زمان(عج) دفاع کنیم. حضرت زینب(س) و حضرت رقیه (س) ناموس امام زمان (عج) هستند و ما باید از آنها دفاع کنیم.

آرزویش این بود که از حلقه یاسین رد شود؛ ما هم از حلقه یاسین ردش کردیم چون حلقه یاسین آیاتی از قرآن است که هرمسافری از زیر آن رد شود آرزوهایش برآورده می شود.

اگر فکر تمسخر اطرافیان نبود، هنگام شهادت حامد شیرینی پخش می کردم واقعیت امروز همین است؛ چون جنگ همان جنگ است و جنگیدن در این میدان و شهید دادن افتخار است و بدانید که اگر فکر تمسخر اطرافیان نبود، هنگام شهادت حامد شیرینی پخش می کردم ... چون پسرم از ناموس امام زمان(عج) دفاع کرده است. حال کشته شدن در راه دفاع از ناموس امام زمان(عج) کم افتخاری است؟! نباید برای آن خوشحال بود؟! به حامد می گویم: خداوند تو را روسپید کند که ما را در قیامت در محضر حضرت زهرا(س) روسپید کردی و حداقل می توانیم به فاطمه ی زهرا(س) بگوییم یک نفری را که فرزندمان بود در راه دفاع از ناموس شما قربانی دادیم. لذا ما حامد را با همان خوشحالی راهی میدان کردیم که گویی قرار است لباس دامادی بر تن کند و وارد حجله شود. می بینید که هیچ نیاز نبود دلهره داشته باشیم یا دلمان بلرزد.

وقتی سوریه رفتم اول به عیادت حامد رفتم و او را با تنی مجروح روی تخت بیمارستان دیدم؛ سپس مرا به حرم حضرت زینب(س) و حضرت رقیه (س) بردند؛ پس از زیارات آن بانوان بزرگوار از حضرت زینب خواستم همان طور که در صحرای کربلا دلت بی تاب بود و اباعبدالله(ع) دست بر سینه ات گذاشت و قرار گرفتی، همان گونه به من و مادرش آرام و قرار عنایت کن و به ما صبر بده همان طور که خداوند به شما صبر داد. گفتم اگر قرار است حامد با این وضعیت که چشمان و دستانش را از دست داده و سراسر بدنش ترکش است، زنده بماند باید بگویم هرچه از دوست رسد نیکوست و من و مادرش تا آخر عمر نوکری و کنیزی اش را می کنیم به او می رسیم و مراقبت می کنیم. اما اگر قرار است شهید شود این قربانی را از ما قبول کن.

وقتی در چنین شرایطی قرار بگیرم حضرت زینب(س) را به خاطر می آورم که بسیار به ایشان شماتت کردند اما در آخر همه دیدند که چه کسی پیروز و چه کسی مغلوب است. هر کس که بخواهد ما را شماتت کند من از همین الان حلالشان می کنم ولی بهتر است آنها کلاه خود را قاضی کنند و ببینند آیا واقعا شایسته است که کسی به خاطر دفاع از ناموس امام زمان(عج) مورد شماتت قرار بگیرد؟!

شاید شماتت از کسی برمی آید که امام زمان(عج) را نمی شناسد که اگر کسی ادعای مسلمانی کند و امام زمانش(عج) را نشناسد کافر است و اگر هم امام زمان(عج) را می شناسد باید از ناموسش(عج) دفاع کند. به هرحال من به حامدم افتخار می کنم و هرکس مرا شماتت کرده و یا شماتت بکند، با زبان روزه می گویم که حلالش 

می کنم.






  • دوستدار شهدا
۰۳
تیر


خاطراتی از زندگی خصوصی شهید سید احمد حسینی از زبان همسرش،، از خصوصیات بارز احمد ...نماز اول وقت...بود...خصوصیت دیگه ای ک همیشه یادمه و بارز بود اینه که احمد از غیبت خوشش نمیومد....اگه توی جمعی بودیم و کسی غیبت میکرد ....یا صدای تلویزیون را بلند میکرد یا تذکر میداد..وقتی با احمد حرف میزدم میگفت همیشه دوست دارم خدا ی امتحان بزرگ ازم بگیره بدونم اگه شب عاشورا بودم جز کسانی بودم ک تو تاریکی شب امام رو تنها گذاشتند یا کسانی که شجاعانه موندن و شهید شدند.....و آخرشم خدا رو شکر به آرزوش رسید....من با تمام وجود به احمد افتخار میکنم...

 سه ماه سوریه بود ....

 پیکرش بی سر برگشت....

شهید سید احمد حسینی....متولد 66 ....افغانستان....احمد از 13 سالگی به ایران اومد...کنار کار کردن زبان انگلیسی هم می آموخت....احمد در سن 24 سالگی با دختر داییش ازدواج کرد.... سه سال و نیم از ازدواجشون میگذشت ک احمد برای دفاع به سوریه رفت...و شهید شد....

18/1/93

تاریخ شهادت

اَللهُمَّـ صَلِّ عَلی مُحَمَّدْ وَ آلِ مُحَمَّدْ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْـ بِحَقْ زِیْنَبْــ کُبْــــــریٰ (س)

ڪاناڸ رسمے«شــ‌هداے فاطمیوڹ»

 @Sh_fatemi

  • دوستدار شهدا
۰۳
تیر


شهید  سید قاسم حسینی 

تاریخ ولادت : 23 مرداد 1371

تاریخ شهادت : 17 بهمن 1392

مزارش در گلزارشهدای بهشت رضا مشهد می باشد

کانال رسمی «شهدای  فاطمیون »

@sh_fatemi

  • دوستدار شهدا
۰۳
تیر

 

شهید مدافع حرم حسن احمدی 

دقیقا یک ماه قبل از اینکه به سوریه اعزام بشن یه خواب دیدن که صبحش برام را تعریف کردن، خواب بهشت رادیده بود گفت یه جایی بودم که مثل بهشت بود خیلی سر سبز و زیبا پر از گل وپرنده های زیبا و آدم هایی با چهره های نورانی که یه نفرشون بهم گفت بیا تا جایگاهت رات بهت نشون بدم و همراهش رفتم وقتی به اونجا رسیدم خیلی جای بلند و زیبایی بود که طبق طبق گلهای قرمز چیده بودند وهمون موقع ازخواب پریدم.

و گفت میخوام خودم بهت بگم وراضی باشی که میخوام برم وبعد از زبان کسی دیگر نشنوی و ازدستم ناراحت شوی ومن هم که اصلا طاقت دوریش را نداشتم واصلا نمیخواستم ازم جدا بشه و هر چی با خودم فکر میکردم و کلنجار میرفتم و فقط گریه میکردم که نمیخوام ازدستت بدم ولی ایشون همش من رو دلداری میدادو میگفت هیچی نمیشه من هر جا هم که برم برمیگردم وهمیشه پیشتونم و اگه راضی نباشی نمیرم ولی دیگه خودت جواب اقاامام زمان رابده جواب حضرت زهرا را بده گفتم نه اون دنیام و آخرتم را به خاطر این دنیا نمیفروشم و جوابی ندارم که بدم.

وبه ایشون گفتم میسپارمد به خدا و انشاالله که با پیروزی برگردید وهمینطورم شد خدا حسنم را خیلی دوست داشت و بردش پیش خودش و همون بهشت زیبا وبرینی که خودش وعده داده بود وجایگاهش را بهشون نشون داد

به قلم همسرشهید

شهادت محرم۹۴

برخورد ترکش به سر شهید

کانال شهید  @shahidhacanahmadi

سوریه حلب عبطین

بانک اطلاعات شهدای مدافع حــــــرم

@Shohadaye_Modafe_Haram 

  • دوستدار شهدا
۰۳
تیر

مادر شهید 

یه روز بهش گفتم:

امیر من بمیرم چیکار میکنی ؟

گفت:

نگران نباش مامان من قبل تو شهید میشم.

شهیدمدافع حرم 

امیر سیاوشی

 بانک اطلاعات شهدای مدافع حــــــرم

@Shohadaye_Modafe_Haram

  • دوستدار شهدا
۰۳
تیر


حماسه بانو: شما راضی بودید که بره؟

همسر شهید: من راضی بودم چون میدونستم این مسیر درستی هست خدایی. هروقت پای روضه ها و مصیبت های امام حسین مینشستم میگفتم:"امام حسین! خودم و بچه هام وشوهرم فدات بشن." وقت رفتن ایوب به خودم گفتم مریم الان وقت عمل هست. تو مگه همیشه نمیگفتی.....وقتی هم رفتم کربلا به امام حسین گفتم من ایوب رو سپردم به خودت.من راضی ام به رضای تو.... الانم خیلی سخت هست ولی هرچیز خوبی سختی داره. ماخیلی تو زندگی سختی کشیدیم ، ولی مهم اینه که ایوب زمانی رفت که تو اوج آرامش بود. تقریبا عمده مشکلات ودغدغه هایی که داشتیم حل شده بود. قرارشد برگرده باهم بریم زیارت امام رضا. تو اوج عشق به همسر وفرزندان و تو اوج آرامش رفتن خیلی هنره که ایوب این هنر رو داشت. او عشق به خدا  و اهل بیت رو اولویت قرارداد و رفت. اینو من می تونم درک کنم ک تو زندگی اش بودم  و دیدم . واقعا شهادت هنرمردان خداست . بهش گفتم ایوب تو چه جوری میتونی حالا ک همه چی خوب و عالی هست، دل بکنی؟ میگفت:"اتفاقا الان مهمه ک بتونی. درجوانی وآرامش. حالا موقع عمل هست. "

شهدا زنده اند. ایوب جان، جسمش نیست، ولی کنار ماست. هرروز برکاتش رو تو زندگی می بینم. شهدا میرن ولی برکات خونشون تا قیامت روی زمین وجود داره. من این رو می بینم. ماهرچی داریم ازخون پاک شهداست. من رفتم کنارشهدا ی کربلا تو حرم امام حسین دعا کردم که ایوب جان  باخودشون محشوربشه. چون احساس میکنم لایق بهتریناست. همسری که آرامش برای خانواده اش فراهم کرد و جای اذیت شدنی نذاشت .اون هرچی داشت ریخت بحسابم و وکالت همه امور بچه هاش رو بهم داد. ریز ریز امور زندگی. بهش گفتم ایوب تو برگردی همه چی مال منه .حتی بچه ها. کی این کار رو میکنه؟! گفت عزیزم من معامله ام چیزدیگه است. اون ایمان داشت به شهادتش. ازم می پرسید: عزیز بگو چکارکنم که دیگه بعد از من اذیت نشید؟ هرکاری که به ذهنت میرسه بگو. به محضردار میگفت هرچی به ذهنت میاد بنویس که هیچ مشکلی پیش نیاد. ودر آخر گفت: عزیز! حلال کن نتونستم مهریه ت رو کامل بدم.  تا آخر عمر فقط می تونم بگم ایوبم شرمنده تم. تا قیامت بخاطر هرثانیه از زندگی و آرامشی که تو زندگیم دارم مدیونتم. و از خدا میخوام بهترین درجات رو نصیبت کنه. من همه ی توانم رو میذارم که بچه های ایوب رو مثل خودش بار بیارم. و در این راه از خودش کمک میگیرم.

سبک زندگی خانوادگی شهدا 

https://telegram.me/joinchat/B0bupz1QIYYcpyMQs_Km0g

لینک عضویت در کانال خواهران مدافع حرم

تصویر : نیایش و محمد پارسا فرزندان شهید ایوب رحیم پور 

http://8pic.ir/images/6kvj8epa59sstuvzhx9g.jpg

  • دوستدار شهدا
۰۳
تیر


وداع با پیکر مطهر شهید عزیز مدافع حرم عباس ابیاری که پس از ٦ ماه به وطن اسلامی بازگشت.

 مدافعان حرم

https://telegram.me/modafeaneharamnor

  • دوستدار شهدا
۰۳
تیر


نمی خواستم غم بلرزاندم

نمی خواستم باد بیدم کند

ولی کاش باران پولاد و تیر

لب آب ، رازی رشیدم کند

غمت کاش در بند زنجیر هم

شهیدم کند رو سپیدم کند..

(استاد: سعیدبیابانکی)

 شهدای مدافع حرم قم

https://telegram.me/sh_modafeaneqom/4298

  • دوستدار شهدا