شهدای زینبی

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۳ بهمن ۰۱، ۱۹:۲۱ - تو
    عالی

۲۱۲ مطلب در شهریور ۱۳۹۵ ثبت شده است

۱۴
شهریور

غروب که از کار برمیگشتیم خسته بود یک ساعت استراحت می کرد و نماز می خوند بعد ساعت ۲۰ پا میشدیم غذا و وسیله ای بود جمع میکرد خانواده شهدا را شناسایی کرده بود آدرس ها شون رو در آورده بود و خانواده کسانی که پدرشان را از دست داده بودن بی سرپرست بودن می برد به آنها می داد و این بچه های شهدا رو نوازش 

می کرد خیلی با ابو رشید انس گرفته بودن وقتی که تو راه برگشت به سمت مقر بودیم ابو رشید گریه میکرد آنجا فهمیدم که دیگر ابو رشید آسمانی هستش . یک خانواده جانباز قطع نخاع رفتیم که خدا بهشون تازه بچه داده بود و اوضاع خانواده خوب نبود چون پدر خانواده قطع نخاع بود  ابو رشید قنداقه بچه را گرفت در گوش بچه اذان گفت و پنجاه لیر در قنداق بچه گذاشت گفت ما رسم داریم در ایران که یک هدیه بدهیم دادیم و برگشتیم و در راه برگشت ابو رشید آنقدر گریه کرد.

در این مدت که ابو رشید در منطقه بود مردم و اهالی آنجا به ابو رشید وابسته شده بودن. ابو رشید آدم خسته گی ناپذیری بود.

به قلم دوست شهید

بسیم چی

@bisimchi1

  • دوستدار شهدا
۱۴
شهریور


بسم رب الشهدا

مصطفی  خیلی مقید به  روزه های مستحبی بود.  دهه ی اول ذی الحجه سال 84 را به مدت  هشت روز روزه گرفت...

 ایامی که روزه بود فعالیت کاری بسیاری داشت...کارهای پایگاه و هیئت ، پست های شب،  توان مصطفی را گرفته بود...

عصر روز  هشتم  اومد منزل ، مدام تلفنش زنگ می خورد ،اون روز نتونست استراحت کنه ،با ضعف بسیار زیاد و خستگی بلند شد که بره دنبال کاراش ، که از پایگاه تماس گرفتن  ، ازش خواهش کردم  ، روزه هستی بذار بعد از افطار برو،الان نزدیک افطاره  گفت:  لطفش به اینه  که با زبان روزه برا خدا قدم برداری.

تا دم در دنبالش رفتم شاید از رفتن منصرفش کنم...هنوز در بسته نشده بود که ،یه دفعه  صدای مهیبی اومد یه لحظه در رو باز کردم خودم رو بالای سر مصطفی دیدم، که از پله ها پرت شده بود پایین و تمام سروصورتش خونی شده بود بهش گفتم : دورت بگردم خدا راضی نیست که تو به خودت این همه ریاضت بدی...

 مصطفی داشت خودش رو  برای امتحان های خیلی سخت آماده می کرد که به چنین درجه بالایی برسه. 

ان شاالله خداوند به ما هم چنین توفیقی عنایت فرماید...

  • دوستدار شهدا
۱۴
شهریور

سعید همیشه بر سر مزار شهدای گمنام می رفت و می گفت: هر چیزی در زندگی می خواهید از این سه شهید گمنام بخواه چون من از این سه شهید خواستم که به سوریه بروم و آن ها این کارم را درست کردند و از این سه شهید خواستم که شهید شوم.

به گزارش گروه جهاد و مقاومت جام نیوز، شهید مدافع حرم سعید کمالی متولد نوزدهم شهریور سال69 از پاسداران سپاه کربلای مازنداران اهل روستای کفرات نکا و ساکن ساری بود که داوطلبانه عازم سوریه شد و در 17 اردیبهشت ماه امسال  در منطقه خان‌طومان به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

یکی از دوستان شهید کمالی خاطراتی از شهید را اینگونه روایت می کند:

من و سعید 4 سال هم اتاقی بودیم در این 4 سال  بارز ترین ویژگی‌اش صداقتش بود و در هیچ شرایطی دروغ نمی گفت و بسیار به نماز اول وقت اهمیت می داد. هیچ وقت غیبت نمی کرد و در جمعی اگر غیبت می شد بلا فاصله آن جمع را ترک می کرد.

در نزدیکی خانه سعید کوچه بازاری بود و خانم هایی با پوشش نامناسب رفت و آمد می کردند و برای اینکه  چشمش به آنها نیفید هیچ وقت از آن کوچه رد نمی‌شد و از کوچه پشتی منزل که مسیر دورتری داشت رفت و آمد می‌کرد. صبح ها که من دنبال سعید می رفتم تا به سرکار برویم می دیدم پاهایش گلی است و می پرسیدم «چرا پاهات گلی است؟» می گفت «به خاطر اینکه در این کوچه زن های بدحجاب در رفت آمد هستند از کوچه پشتی آمدم و دوست ندارم چشمم به آنها بیفتد».

همیشه در اتاق از صحنه ها و عکس هایی که بچه های کوچک را سر می بریدند و می‌کشتند صحبت می کرد و این صحنه ها برایش خیلی دلخراش بود. یک روز سعید یک عکسی را دید که مادر سوری شهید شده بود و بچه شیرخواره اش در کنارش بود با دیدن این صحنه, سعید نیم ساعت فقط گریه می کرد چون خودش هم بچه شیرخواره داشت و چندین روز فکرش در گیر این موضوع بود و همین صحنه ها و عکس ها به سعید انگیزه داد و باعث شد که به سوریه برود تا به مظلومان سوریه کمک کند.

در رفتار و برخورد بسیار مودب و فردی رُک بود اما هیچ وقت بی ادبی و بی احترامی در کلامش نبود.من 4 سال از سعید بزرگتر بودم و با اینکه درجه نظامی سعید از من بیشتر بود, هیچ وقت جلوتر از من حرکت نمی کرد و هیچ کس را با اسم کوچک صدا نمی کرد.

خود را محاسبه نفس می‌کرد, مثلا در بحث ارزشیابی فردی, نمره‌ای به سعید داده بودند و خودش در فرم ارزشیابی آن عدد را کم کرده بود.سعید استاد عقیدتی بود و مبلغی بابت تدریس به حسابش واریز می شد اما این پول را می گرفت و پس می داد و می گفت من دوست دارم برای رضای خدا کار کنم.

سه شهید گمنام در ساری دفن شده بودند و سعید همیشه بر سر مزار شهدا می رفت و در ساخت یادمان کمک می‌کرد و می گفت «هر چی در زندگی می خواهی از این سه شهید گمنام بخواه» گفتم چرا؟ گفت «من از این سه شهید خواستم که به سوریه بروم و آن ها این کار را کردند و ازشون خواستم که شهید بشم و ان شاء الله که دعایم مستجاب می‌شود» که آن سه شهید برات شهادت سعید را دادند.

روی بحث سوریه بسیار اصرار داشت و یک سال و نیم تلاش می کرد  و بعد از کلی پیگیری توانست برود و روحیه فداکاری و روحیه جهادی داشت و همیشه دوست داشت  در صف اول و نوک حمله به دشمن باشد و همیشه در همه کارها اولین نفر بود و با اینکه جوان بود بسیار نترس و پر دل و جرئت بود.روزی که در سوریه درگیری شد خودش سربندش را بست و داوطلبانه به صحنه نبرد رفت و دوستان بهش گفته بودند«تو بچه کوچک داری» اما سعید گفته بود «من در سوریه قید همه چی را زدم و من آمدم سوریه تا شهید شوم» و رفت جلو و شهید شد.

یک‌روز قبل از شهادت در آخرین مکالمه تلفنی به سعید گفتم «مواظب خودت باش» گفت «من رو حلال کن که کارهایم به عهده گرفتی و گفت دعا کن ان شاء الله شهید شوم». 

حتی از آنجا به سربازان زنگ زده بود و گفته بود «شما جوان هستید و دلتان پاک است و دعا کنید من شهید شوم».

تسنیم

  • دوستدار شهدا
۱۴
شهریور

این صحنہ دلت را ڪجا مے برد؟!

مادرے بر بالین نعش پسر....

بنی قتلوڪ...

و من الماء منعوڪ....

وداع مادر شهید اسماعیل خانزاده

 با فرزندش

@khadem_shohda

خــــادم الــشهــــدا

  • دوستدار شهدا
۱۴
شهریور


ببخشید دیگران را تاخدا ببخشد شمارا.

ازیک دیگر بگذرید تاخداوند از شما

بگذرد.

گناهان را برروی هم بپوشانید

 تاخداوند بپوشاند گناهانتان را.

شهادت:۹۵/۲/۱۶

@khadem_shohda

خــــادم الــشهــــدا


  • دوستدار شهدا
۱۳
شهریور



بسم رب الشهداوالصدیقین

سردار رشیداسلام مدافع حرم حضرت زینب (س) داریوش درستی

 در دفاع از اسلام و قرآن به خیل شهدای مدافع حرم پیوست.

کانال آقا محمودرضا

  • دوستدار شهدا
۱۳
شهریور


هنرمند شهیدمحمدعلی معصومیان از بابل و شهیدمدافع حرم حاج محمدشالیکار از فریدونکنار

بیسیم چی

@bisimchi1

  • دوستدار شهدا
۱۳
شهریور


شهید مدافع حرم سید میلاد مصطفوی  

او بسیار اهل ورزش بود، کمربند مشکی جودو داشت، و در ورزش‌های رزمی مقام دومی کشور را به دست آورده بود.

اهل مسجد بود و به نمازش خیلی اهمیت می‌داد.

همیشه خمس مالش را دقیق حساب و پرداخت می‌کردهیچ وقت در هیچ شرایطی برنامه هیئت را ترک نمی‌کرد. 

سید میلاد شخصیت دستگیری داشت مشکلات همه رو حل میکرد، و اگر کسی از ایشان کمک می‌خواست چیزی کم نمی‌گذاشت. و تا مشکلش را بر طرف نمیکرد دست بردار نبود.

امام صادق علیه السلام:

فضیلت پاداش بر طرف کردن نیـــــازمؤمن, از هزار حجّی که تمام اعمال آن قبول شده باشد و آزاد کردن یک بنده در راه خدا و صرف بار هزار اسب در راه خدا با زین و لجامش, بـــــیشتر است. 

بحارالأنوار ج۷۴، ص۲۸۵

شهیدی که دست پا و سرش را جداکردند...

شهادت تاسوعای۹۴

 بانک اطلاعات شهدای مدافع حــــــرم

@Haram69 

  • دوستدار شهدا
۱۳
شهریور


در مدت 4سال زندگی با او فهمیدم که محمد با سن کمتر از 30سالی که داشت پیوند و ارتباطی محکم و همیشگی با پروردگار برقرار کرده بود و از تمام امتحانات الهی به سربلندی بیرون آمد.

احترام به خانواده محور اصلی شخصیتی همسرم بود:

همسرم توجه و احترام به خانواده را در ردیف اولویت‌های مهم خود قرار داده و نگاه ویژه ای داشت و پدر و مادر و حفظ جایگاه آنان از اهمیت خاصی برایش برخوردار بود.

روابط اجتماعی بالا، دلسوزی، اخلاق حسنه، شوخ طبعی و با محبت رفتار کردن از ویژگی‌های اصلی و مهم محمد بود و موسیقی آرامبخش نماز شب خواندنش آرامش ویژه‌ای به خانه‌مان می‌داد.

زمانی که در خانه و یا حتی در میهمانی‌ها بودیم اگر صحبت‌های مقام معظم رهبری از تلویزیون پخش می‌شد محمد با تمام هوش و حواس مشغول گوش کردن به صحبت های ایشان می شدند و در برگه نکاتی را یادداشت می‌کرد.ولایت فقیه از الویت های اصلی زندگی شهید زهره وند بود و امور خود را بر مبنای منویات مقام معظم رهبری و فرامین ایشان تنظیم می‌کرد.اعزام همسرم به سوریه نیز بر اساس آن چه که رهبری فرمودند بود و در وصیت نامه اش هم به دیگران و از جمله خود من سفارش کرده که همیشه پیرو مقام معظم رهبری و خط ولایت فقیه باشیم.

نقل از همسر شهید شهیدمدافع حرم محمد زهره وند 

شهید مقاومت اسلامی 

@bisimchi1

بیسیم چی




  • دوستدار شهدا
۱۳
شهریور

  • دوستدار شهدا