شهدای زینبی

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۳ بهمن ۰۱، ۱۹:۲۱ - تو
    عالی

۱۹۰ مطلب در خرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است

۲۲
خرداد

پرواز پرستویی دیگر  ...

شهید مدافع حرم عباس دانشگر

متولد ١٣٧٢ سمنان

راه برای دهه هفتادی ها باز است و بدا به حال ما جامانده ها . . .

 کانال مدافعان حرم 

@lranlran

بسم رب الشهداوالصدیقین

پاسدار رشیداسلام حسینعلی پور ابراهیمی از آستانه اشرفیه به خیل شهدای مدافع حرم پیوست.

کانال آقا محمود رضا

  • دوستدار شهدا
۲۲
خرداد

شهید مدافع مهدی علیدوست

از گردان اومده بودیم خیلی خسته بودیم، به آقا مهدی گفتم بیا بریم یه جا خستگی در کنیم یه چیزی بخوریم بعدش می رسونمت خونه.

گفت: نه الان برسونم خونه خستگی من کنار خانواده تموم می شه. بعد سفارش کرد که ما کارمون یه طوریه که برای خانواده وقت کم میاریم. حتی چند دقیقه هم که وقت هم که وقت گیر آوردی کنار خانوادت باش .

نقل ازهمرزم شهید مهدی علیدوست

کانال شهید  @shahidalidoost

شهادت محرم۹۴

بانک اطلاعات شهدای مدافع حــــــــرم 

https://telegram.me/joinchat/BdZTPjviYcoxtTeCDfbqPQ

  • دوستدار شهدا
۲۲
خرداد


پیرمردی در مجلس ختم به سراغ من آمد که او را نمی‌شناختم بعدها فهمیدم که از فرماندهان گردان بوده است و علی‌رغم سن بالایش خیلی متواضعانه می‌گفت که «آقا رضا! استاد ما بودند».

یکی از دوستانش یک خاطره شیرین تعریف می‌کرد که برای عملیات در سوریه بودیم که خبر دادند فرزند من به دنیا آمده است، همه بچه‌ها مرا دوره کردند که باید شیرینی بدهی، من هم هیچ پولی در جیبم نبود.

رو کردم به فاتح و گفتم: «آقا رضا! مثل داداش من است،چه فرقی می‌کند؟من و او ندارد آقا رضا حساب می‌کند» می‌گفت:من شوخی کردم اما شهید«فاتح» بدون هیچ درنگی دست کرد در جیبش و پول داد به بچه‌ها که بروند و شیرینی تولد بچه من را بخرند و بیاورند.

سرداران«فاطمیون»

 @Sh_fatemi

  • دوستدار شهدا
۲۲
خرداد

یادش بخیر سید حکیم، مرد مهربان همیشگی و فرمانده روزهای سخت فاطمیون بود، او یکی از خستگی ناپذیرترین فرماندهان فاطمی بود که خستگی را خسته کرده بود.

همیشه یک دفترچه در جیبش داشت و یادداشت می کرد، درد همه رزمنده ها را می شنید و تا جایی که برایش امکان داشت سعی در رفع و رجوع آنها داشت.

یک شب بعد از زیارت حرم مطهر رضوی سه نفری نشسته بودیم روبروی ضریح امام رضا(ع) و هر کدام در حال خودمان بودیم، حیفم می آمد آن خلوت سیدحکیم با امام رضا را خراب کنم اما دلم طاقت نیاورد و پرسیدم : سیدجان اگر یک روزی شهید بشوی و حق انتخاب داشته باشی، بهشت را قبول می کنی یا اینکه برگردی به دنیا؟

نگاهش را به طرفم انداخت و با حالت خنده گفت : خب اولا که شهادت نصیب ما نمی شود، من در طول این همه مدت در اکثر عملیات ها حضور داشته ام، شهادت کبوتری است که روی شانه هر کسی نمی نشیند، خودش می آید و انتخاب می کند.

من نالایق کجا و شهادت کجا، اما اگر شانسی شانسی شهید شدم و حق انتخاب داشته باشم دوست دارم برگردم و از صفر شروع کنم و بعنوان یک سرباز فاطمی، پرچم لبیک یا زینب(س) را بلند کنم.

سردار شهید سید حکیم، یک تن از فرماندهان ارشد و از بنیانگزارن فاطمیون بود که بعنوان فرمانده تیپ دوم لشکر سرافراز فاطمیون ایفای وظیفه می کرد او در مدت کوتاهی توانست بعنوان یک فرمانده خستگی ناپذیر میدانی خودش را در میان رزمنده ها تثبیت کند.

سردار دلاور فاطمیون شهید سیدحکیم در ابتدای امر مسئولیت فرماندهی یکی از یگانهای مهم و تخصصی فاطمیون را از سوی فرمانده دلاور فاطمی، سردارشهید ابوحامد عهده دار شد نیروهایی که با سیدحکیم کار کردند و آموزش دیدند هر کدام بعدها توانستند فعالیت های عمده ای را در فاطمیون سازماندهی کنند.

ڪاناڸ رسمے«شــ‌هداے فاطمیوڹ»

 telegram.me/joinchat/BiR4FjzRqhg2VN5QCqs4jg

  • دوستدار شهدا
۲۲
خرداد

‌ 

شهید مدافع حـــــرم علیرضا بُریری:

شهید علیرضا، چهارسالی بود که ماه رمضان ها خونه نبودند و اون ماه رمضان ها رو در حال ماموریت ، در منطقه مرزی شمال غرب روزه دار بودند ...

همیشه میگفت اونجا ما آخرین کسایی هستیم که افطار میکنیم ، چون در ارتفاعات بودندو نان دیر به دیر به دستشون میرسید...

تعریف میکرد میگفت تو یه جای اسپری آب میریختند و به نونهای خشکیده میزدند تا نونهای خشک شده نمدار بشه بعد لای یه پارچه میپیچیدند تا برای افطار و سحر اون نون کمی قابل خوردن بشه و بتونند ازش استفاده کنند...

تو اون ایام شهید علیرضا  اگر هم چند روزی مرخصی می اومدن معمولا موقع سحر یه لیوان آب میخورند فقط...

امام خامنه ای: 

شهدای مدافع حرم در زمان خودشان از اولیاء الهی محسوب میشوند....

کانال شهید  @shahidalirezaboriri

شهادت اردیبهشت۹۵

بانک اطلاعات شهدای مدافع حــــــــرم 

https://telegram.me/joinchat/BdZTPjviYcoxtTeCDfbqPQ

  • دوستدار شهدا
۲۲
خرداد


اولین سفر مشترکمون

ماه عسل بود..

زیارت امام رضا(علیه السلام)...

روزای اول زندگیمون...

کنار آقا سپری شد.

تو حرم دعای خوشبختی و سفیدبختی کردیم...

نمیدونم...

شاید رازی بود...

تو حرم امام هشتم...

آرزوی عاقبت بخیری کردیم و...

زندگیمون ۸ سال طول کشید...

اون روز به این فکر نمیکردم که سفید بختی...

تو منظر محمدحسین یعنی شهادت..

"تو" عاقبت بخیر شدی و "من" هنوز نه...

محمدحسین عزیزم...

دومین سالیه که...

نه مرور خاطرات اون سالها...

و نه دیدن عکسای اون روزا...

این دل بیقرارمو آروم نمیکنه...

٢ ساله که تو همون ایام...

با کوهی از دلتنگی..

پناه میارم به همون حریم امن...

همون قطعه‌ای از بهشت و...

همون قرار عاشقیمون...

صحن به صحن...

چشام پی تو میگرده...

بدون "تو" میام اما...

حضورت با منه...

این دلِ تنگ و بیقرار و زخمی رو...

همینجا...

تو غروب حرم...

میدَمِش دست امامی رئوف...

تا با نگاه کریمانه ش...

آرامش به قلبم نازل شه ان‌شاءالله...

میبینی منو...؟!

تنها نشستم...تو صحن بهشت و...

"تو" تو خودِ بهشت...

کانال مدافعان حرم

https://telegram.me/modafeaneharamnor

  • دوستدار شهدا
۲۲
خرداد

شب عملیات، سه نفر از چهار نفر،مجروح شدن و احمد هیچیش نشد...خیلی غصه میخورد که چرا تو این عملیات مثل بقیه یه مدال نگرفته...

منبع : کانال دم عشق دمشق به آدرس telegram.me/Labbaykeyazeinab

  • دوستدار شهدا
۲۲
خرداد


تصویر سردار سپاه اسلام حاج مصطفی بدرالدین نقش بسته بر دیوار حرم مطهر حضرت زینب(س)

https://telegram.me/khadminharam

  • دوستدار شهدا
۲۲
خرداد

به گزارش سرویس مقاومت جام نیـوز، گاهنامه «شکوفه‌های شهید» در نخستین شماره خود نامه‌ای از یک دخترکودک  افغانستانی منتشر کرده که به دلیل سختی‌های زندگی در منطقه «نبل‌ و الزهرای» حلب به همراه خانواده خود راهی ایران می‌شوند.

در این نامه آمده است: سلام! نام من سارا است. مادرم افغانستانی و پدرم سوری است. آن‌ها هر 2 پزشک هستند. وقتی در دانشگاه شهر اصفهان درس می‌خواندند، با هم عروسی کردند. من در ایران به دنیا آمدم، بعد آمدیم به کشور سوریه.

در منطقه «نبل و الزهرا» شهر حلب. وقتی که جنگ شروع شد، محاصره شدیم. چند سال در محاصره بودیم. پدر و مادرم به مردم کمک می‌کردند.

زمستان 2 سال پیش برف زیادی باریده بود. هیچ وسیله‌ای برای گرم شدن نداشتیم. شب‌ها خیلی سرد می‌شد. مادرم اول مرا داخل پلاستیک می‌پیچاند، بعد هم پتویی کلانی را رویم می‌انداخت تا در خواب یخ نزنم.

مادرم بعضی وقت‌ها مرا در بغل می‌گرفت و گریه می‌کرد. بعد هم می‌گفت: «نترس دخترم خدا مهربان است. روزی از این جنگ نجات پیدا می‌کنیم».

در آن روزها آب نداشتیم. برق نداشتیم. گاهی دو سه ماه غذای خوب نداشتیم که بخوریم. روزهای اول جنگ از صدای انفجار می‌ترسیدم. بعد کم‌کم عادت کردم.

وقت جنگ، دستانم را روی گوشم می‌گذاشتم و در گوشه خانه می‌رفتم؛ دعا می‌خواندم که جنگ زود تمام شود.

دوستان زیادی داشتم. تعدادی از آن‌ها فرزند شهید بودند. آن روزها آرزویم این بود که جنگ تمام شود. من و مادرم پیش مادربزرگم در افغانستان برویم.نزدیک خانه ما کوه بلندی بود. آدم‌های بد خانه‌های ما را از آنجا با گلوله توپ می‌‌زدند.

یادم است که پارسال چند روز مانده به سال نو همه گریه می‌کردند، می‌گفتند که یک آدم بسیار مهربان و شجاع شهید شده است. پدر و مادرم هم گریه می‌کردند. من هم گریه می‌کردم.

مادرم گفت: آن آدم خوب «علیرضا» نام داشت. چند روز بعد از شهادت وی، مادرم رفت برادر قشنگی برای من خرید. پدر و مادرم نام برادرم را «علیرضا» گذاشتند. پدرم می‌گفت آرزو دارم که او هم روزی فرمانده شود، مثل فرمانده «علیرضا توسلی»، خوشحال بودم.

همیشه با علیرضا بازی می‌کردم. چند ماه بعد همه چیز را جای خود گذاشتیم. دوستانم جا ماندند. با پدر و مادرم پای پیاده از کوه‌ها گذشتیم و رفتیم ترکیه و از آنجا هم به ایران رفتیم.

وقتی دوباره به ایران برگشتیم شنیدیم که هم‌وطنان دلیر مادرم با کمک دوستانشان خانه ما را آزاد کرده‌اند، آدم‌های بد را از کوه نزدیک خانه ما دور کرده‌اند، چندنفرشان هم شهید شده‌اند.

حال چند ماه است به سوریه برگشته‌ام،همه چیز خوب است، جنگ کمتر شده است، دوستان جدیدی پیدا کرده‌ام، دو سه نفر از آن‌ها فرزندان شهید هستند. اما دلم برای دوستان افغانستانی‌ام تنگ شده است.چند روز پیش جشن تولد هفت‌سالگی من بود، جای همه دوستانم خالی بود.

خصوصاً جای فرزندان شهدای هم‌وطن مادرم. من و مادرم همیشه برای آن‌ها دعا می‌کنیم. از خانواده‌های عزیز شهدا هم تشکر می‌کنم.

خدا کند هرچه زودتر جنگ تمام شود، پدر و دوستانم هم به خانه‌شان بازگردند.

 

 

  • دوستدار شهدا
۲۲
خرداد


[


و جمعیتی که پیکر زهرایی شهید مدافع حرم مهدی طهماسبی را با زبان روزه تا گلزار شهدا پای پیاده تشییع کردند
کانال شهدای مدافع حرم قم 
https://telegram.me/joinchat/C9nfRDyiUT_T9it7MjzkJw
(95/3/21)

تشییع پیڪر شــ‌هیدان مدافع حرم لشڪر فاطمیون
«سیدمحمدحسن حسینی»
«ڪاظم توسلی»
 مشــ‌هـد
ڪاناڸ رسمے سردار شـ‌هید«فاتح»
@Shahidfateh
(95/3/21)
  • دوستدار شهدا