نوشته های محمد جواد
برای شهید بیضایی
یه بار که با هم بودیم
گوشیش رو درآورد و گفت:
بذار یه چی برات بذارم کیف کنی
حاج محمود یه نوحه خونده عااااااالی
خیلی خوبه
بذار پیداش کنم
آها
گوش کن
و خودش هم با پخش نوحه شروع کرد به خوندن
همون نوحه ای رو که خیلی دوست داشت
بسم الله
عمه یِ سادات.......بی قراره
غصه و غمهاش......بی شماره
تموم غصه اش.....غم یاره
تنها امیدش........بی پناهه
روزای سختی.......توی راهه
رو خاک سوزان.......پا می زاره
ذکر آسمونها----وای زینب....وای زینب...وای زینب وای
ذکر کهکشونها —--وای زینب....وای زینب...وای زینب وای
ذکر خاک صحرا —--وای زینب....وای زینب...وای زینب وای
ذکر سینه زنها —--وای زینب....وای زینب...وای زینب وای
شعله می کشه خورشید
زمین می سوزه از تب
ابرا همه می بارن
توی چشای زینب
میون سینه،دلی که تنگه
غم غروب رویا شه
شان نزول،سوره یِ بارون
توی فرات چشماشه
عمه سادات بی قراره
غصه و غمهاش،بی شماره
تموم غصش،غم یاره
تنها امیدش،بی پناهه
روزای سختی،توی راهه
رو خاک سوزان،پا می زاره.
کانال آرشیو آقا محمودرضا
Archive
خار در چشمم برود اما در پای او نه!
مادر شهید: من خیلی رضا را دوست داشتم. او در تمام درد و غمهای من، در مهاجرتهای من، در گریهها و ترسها و لحظات سخت من بود. رضا تسلای دلم بود. راضی بودم خار در چشم من برود ولی او سختی نکشد. وقتی میرفت افغانستان و میآمد اول پیراهنش را بالا میزدم تا ببینم زخمی نشده باشد و خیالم راحت میشد.
بسیار مواظب من بود. اگر زیاد راه می رفتم پایم را ماساژ میداد تا اذیت نشوم. بچه که بود میرفتم بیرون و میآمدم میدیدم خانه را تمیز و مرتب کرده، جارو کرده و ظرفها را میشست. رضا همدردم بود.
رفتن به سوریه غیرقانونی است
خانواده هایی که در ایران هستند مشکلات فراوانی دارند به خصوص که اگر یکی از اعضایشان هم به سوریه برود آن وقت سختی ها چند برابر میشود. چون دیگر به کشورش نمی تواند برگردد زیرا در افغانستان با اینکه جوانان به سوریه بروند مخالفت میشود و اگر کسی این کار را بکند غیرقانونی است و علاوه بر جریمه نقدی شلاق هم خواهد خورد و خانوادهاش هم تحت فشار خواهد بود.
این درحالی است که من خودم پس از پایان تحصیلم در مقطع کارشناسی کارت ماندن در ایران را ندارم و به این دلیل دانشگاه از دادن مدرکم خودداری میکند مگر اینکه پس از اخذ مدرک برگردم افغانستان. در دیداری که با مقام معظم رهبری داشتیم ایشان قول پیگیری دادند اما اینطور که ما شنیدیم گفتند: مجلس تصویب نکرده است.
پروسههای خنده دار برای رزمندگان!
یکی دیگر از مشکلات جدی ما مربوط به خود رزمندگان است. کسی که میرود سوریه، پاسپورت دارد اما اگر در مدت مأموریتش اعتبار پاسپورت تمام شود خودش که اینجا نیست، افرادی میگیرند تا برایش تمدید کنند اما مثلا پس از 5 ماه رزمنده از آنجا برمیگردد و میپرسد: آقا تمدید شد؟ میگویند نه در دست اقدام است. در همین حین او را چون مدرک ندارد میگیرند و اگر نتواند یک جوری ثابت کند که بابا مدرکم در دست اقدام است او را دیپورت میکنند بعد اگر بروند افغانستان، آنجا آمار این افراد را دارند و پیگیرشان هستند و شناسایی میکنند و بلافاصله در مرز آنها را میگیرند.
حقوقی که بنیاد شهید به خانواده شهدا می دهد
اگر رزمندهای که سرپرست خانواده است در سوریه به شهادت برسد از طرف بنیاد شهید برایش پرونده تشکیل میدهند و حقوق ماهیانه یک میلیون و صد تومان به خانوادهاش تعلق میگیرد. همه مزایایشان همین است که البته هنوز هم پرداخت نشده. من به آنها گفتم این مقدار بسیار کم است برای یک خانواده پر جمعیت. اما گفتند به همه شهدا همین مقدار تعلق می گیرد. این در حالی است که خانواده شهدای مدافع حرم ایرانی می توانند وام هم بگیرند و خیلی کارهای دیگر اما یک خانواده غیر ایرانی فقط با همین مقدار باید زندگی اش را بچرخاند.
چرا سوریه؟
یکی از هموطنانمان عکس رضا را دید و از مادرم پرسید: پسرت است؟ گفت: بله، دوباره سوال کرد: چرا نرفته افغانستان بجنگد؟ رفته سوریه؟ مادر گفت: اسلام مگر اینجا و آنجا دارد؟ فرقی نمیکند. پسرم را دادم برای رضای خدا و حضرت زینب(س) از کسی هم توقعی ندارم. همین که رضا رفته نزد امام حسین(ع) و حضرت زینب(س) برای من کافیست، این دنیا تمام میشود ولی من آخرت را دارم چون پسرم دست من را میگیرد.
مشکلی که بعد از دیدار با رهبری حل شد
مجروحین و کسانی که فرزندانشان مفقود الاثر میشوند هم مشکلات فراوانی دارند. حقوق و که به خانوادهشان تعلق نمیگرفت و بعضا خرج درمان هم بر عهده خودشان بود. که این موضوع را در دیدار با رهبری به ایشان گفتیم که بسیار تعجب کردند و گفتند مسأله مهمی است و باید هر چه سریعتر پیگیری شود. طولی نشید که از دفترشان پیگیری کردند و مشکل حل شد.
نکته ای که در دیدار با ایشان برای ما جالب بود این بود که آقا برای تک تک افراد وقت می گذاشتند و مشکلات و حرفهایشان را با حوصله گوش می دادند. اصلا در فکر ما نمیگنجید که یک روز آقا را ببینیم و اینطور از نزدیک ببینیم و با هم صحبت بکنیم، دست آقا را بگیریم و او را ببوسیم!
منبع: فارس
«فاطمیون» در گیر و دار سیستم فشل اداری
یکی دیگر از مشکلات جدی رزمندگان مدافع حرم «فاطمیون» تمدید پاسپورتشان است هنگامی که در مأموریت بسر میبرند. اگر رزمنده نتواند یک جوری ثابت کند که بابا مدرکم در دست اقدام است او را دیپورت میکنند.
گروه جهاد و مقاومت مشرق - شهید محمد رضا خاوری با نام جهادی (حجت) جانشین تیپ فاطمیون بود که سال 94 در دفاع از حرم حضرت زینب(س) حین مبارزه با تروریستهای تکفیری به شهادت رسید.
مادر محمد رضا ماجرای شهادت فرزندش را که به سختی از او دل کنده بود اینگونه تعریف میکند: «برای کشتن یک آدم تیری کافیست اما رضای مرا با گلوله توپ به شهادت رساندند، طوری که هیچ چیزی از جسم پسرم باقی نماند.»
اما اکنون پس از گذشت چند ماه از شهادت رضا اگر چه او به نوعی سر پرست خانواده شش نفریشان نیز بوده آرامش و صبر توأم با دلتنگی به خوبی حس میشود.
در میان گفتوگو با مادر شهید خاوری تنها خواهرش زینب خانم لب به سخن می گشاید و گاها حرف های مادر را تکمیل میکند. آنچه در ادامه خواهید خواند مصاحبه با خانواده شهید محمد رضا خاوری است که خواهر او را اینگونه روایت میکند:
جانشین تیپ فاطمیون سنگ کار بود
رضا وقتی از خانواده جدا شد و در سن 17 سالگی به ایران مهاجرت کرد تنها بود. فامیلی داشتیم که در مشهد پیمانکار ساختمان بود، پیش او می رود و می خواهد برایش کار پیدا کند. پس از مدتی با همان فامیلمان مشغول انجام کارهای ساختمانی می شود اما طولی نمی کشد که باز ماموران او را می گیرند و به کمپ سفید سنگ در مرز ایران و افغانستان می برند. در این کمپ افرادی که بدون مدرک بودند برده میشدند و سپس به افغانستان برشان می گرداندند.
خجالت میکشم
وقتی میرود اردوگاه با خودش میگوید من آمدم ایران در حالی که پدر و مادرم راضی نبودند، الان هم آمدم اینجا، نه پولی دارم و نه چیزی، با چه رویی برگردم خانه؟ خجالت میکشم. همان زمان برای احزاب نیرو جمع میکردند، میگوید حداقل بروم در بین این نیروها که اگر برگشتم پیش پدر و مادرم به عنوان یک نظامی برگردم.
چند ماهی در کنار احزاب افغانستان آموزش میبیند اما حس میکند شرایط خوبی نیست و با روحیات او همخوانی ندارد. شهید خاوری روحیه اعتقادی بالایی داشت اما چیزهایی میبیند که دل زدهاش میکند. با هر مصیبتی که بود از آنها جدا میشود و میرود تهران تا کارهای ساختمانی را از سر بگیرد. همان ایام با سپاه محمد(ص) آشنا میشود و حس میکند فضای اینها با احزاب افغانستان متفاوت است. بالاخره جذب سپاه میشود و میرود تربت جام برای آموزشهای لازم.
رضا نتوانست در ارتش بماند
رفتن در سپاه باب دوستیاش را با شهیدانی چون فدایی و ابوحامد باز میکند. گروهشان به افغانستان بر میگردد تا در جنگ با طالبان شرکت کند. بعد وارد ارتش می شود و چون نظامی بوده با درجه بالایی او را می پذیرند.
اما با وجود موقعیت خوبی که در ارتش داشت به همه چیز پشت پا زد و مجددا به ایران بازگشت. میگفت: نیروهای آمریکایی زن و مرد با هم یکجا آموزش میدیدند و از همین ناراضی بود. بعد مدتی ارتقا میگیرد، از لحاظ مسکن و وضع مالی هم اوضاعش خوب میشود اما همه اینها دلیلی برای ماندن نبوده است.
یکی دیگر از دلایل برگشتنش به ایران مادرم بود. در این سالها که رضا در ارتش خدمت میکرد خانواده به ایران آمدند. مادرم گریه میکرد و میگفت وقتی ما افغانستان بودیم تو آمدی ایران. حالا که آمدیم اینجا تو برگشتی. او هم طاقت گریه مادر را نداشت و گفت صبر کن بر میگردم.
بسمه تعالی
کربلای خان طومان
تقدیم به 13 شهید مدافع حرم
چه حزن جانکاهی است بین ماندن و رفتن ...
چه احساس غریبی است بین دل و دلبر ...
چه پرواز قریبی است بین حق و حق نما ...
چه مدافع دلیری است بین این همه هیاهوهای روزگار...
می بالم به خطه شهید پرور استانم ، این مهد شیران نام آفرین ،از دریادلان غواص تا مدافعان حریم عشق!
همان قهرمانان ایران زمین ،همان پهلوانان دلیر ، همان مردان نیک روزگار ، همان تداعی گران لشکر 25 کربلا! از کدامشان بگویم ؟!به کدامشان افتخار کنم ؟!
زبانم قاصر است...مروارید اشکهایم در صدف چشمانم سنگینی می کند، بغض دیگر صبر ماندن ندارد ....نزدیک است اشک و شوق هم آغوش شوند ! اینجاست که خاطره کربلای خان طومان زنده می شود ، مظلومیت شیر مردان مازندران ، آن 13 مرد مبارز جبهه حق علیه باطل ، سرود افتخار سر می دهد ، فریاد" لبیک یاحسین " بر آسمان بوسه می زند و جلوه ایثار ، گره می خورد به روح بی آلایش آنان؛ به گمانم کربلا تکرار می گردد و ندای بانوی صبر و وفا طنین انداز می شود ؛ اما اینبار رساتر و شیواتر که سر می دهد : به جز زیبایی چیزی ندیده ام... آری زینب (س) عباسهایش را می شناسد!
برادرم ای بی ادعا ترین مدعی !.... ای برهم زننده لشکردژخیمان داعش !...تو همانی که به روشنایی چراغ هدایت حسین (ع )منور شدی ! تو همانی که سکنی گزیدی در کشتی نجات حسین ع ! تو همانی که اثبات نمودی شهادت اتفاقی نیست بلکه انتخابیست ! تو همانی که بر پرسش شهید اهل قلم مهر تایید زدی:
آیا آن روز نیز خواهد رسید که بلبلی دیگر در وصف ما سرود شهادت بسراید؟
حال میخواهم از نام آوران کربلای خان طومان ؛ از زهیر ها ، حبیب بن مظاهرها ، از وهب ها و...نام ببرم: "شهید جمشیدی" عزیز چه عاشقانه با تلالوء وجودت نور را نورانی کردی !"شهید بلباسی" ای بی ریا ترین ! چه هنرمندانه دانه آخر تسبیح اخلاص را شمردی تا ازسلسله خادمین شهدا بپیوندی به صف شهدا.... جایت در کاروان های سفر نور خالیست... هنوز تن خسته ات رنگ آرامش نگرفته بود که آرام گرفتی ...خداقوت برادر !..."شهید مشتاقی" چه مشتاقانه در صراط مستقیم حسین ، قدم برداشتی تا برسی به مقصد جاودانگی... به چه عارفانه جاودان شدی ! "شهید سید طاهر"چه طاهرانه مطهر کردی سرزمینمان را با عطر دل انگیز شهادتت... هنوز شمیم خوش پیکر مطهرت به مشام می رسد! " شهید راد مهر" که رادی و جوانمردی سر تعظیم فرود
می آورد در برابر منشت !
"شهید حاجی زاده " می دانم که غیرت و همیت در کلاس شجاعتت همیشه نمره قبولی می گرفته اند! "شهید کمالی" عزیز چه با کمال صلابت به جمال شهادت مزین شدی ! "شهید اسدی" بزرگوار چه گوارا جرعه شهادت را نوشیدی !
" شهید رجایی فر" چه زهیر گونه لبیک گفتی به ندای هل من ناصر ینصرنی اربابت ! "شهید بربری " چه زیبا رها شدی از دنیای مادی ، "شهید عابدینی " چه عاشقانه سجاده شهادت را پهن نمودی در محضر معبودت ! شهید قنبری چه غریبانه پر کشیدی ! "شهید کابلی" چه سرافرازانه مسیرت را پیمودی !
در وصفتان هر چه بگویم کم گفته ام ...
اما حرفهایی ...بهتر بگویم گزافه هایی از اطراف به گوش میرسد حاکی از جهل و نادانی ، حاکی از کوردلی و
بی بصیرتی که دلمان را به درد می آورد ، نکند مهر خاموشی خورده بر دلهایشان! نکند اقتدا کرده اند به شیطان زمانمان! همانها که ژست روشنفکریشان را چاشنی نقدشان می کنند ؛ همانها که در جبهه انتقادی می جنگند علیه جبهه حق ؛ همانها که شهادت را قیاس می کنند با زرو زیور دنیا ، اینان حتی معنای مادیات را هم
نمی دانند...اینان حتی فرق دفاع و جنگ را هم نمیدانند...اینان با واژه شهادت هم بیگانه اند... در جوابشان باید اعلام کرد: شهیدان را شهیدان می شناسند!
نگارنده : خادم الشهدا از غرب مازندران
@khadem_shohda
خــــادم الــشهــــدا
نشر معارف شهدا در تلگرام.