شهدای زینبی

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۳ بهمن ۰۱، ۱۹:۲۱ - تو
    عالی

۱۷۶ مطلب در آبان ۱۳۹۵ ثبت شده است

۲۱
آبان


وقتی نباشی

تحمل تنهایی

کار ساده‌ای نیست 

چون 

تنهایی قبل از تو 

با تنهایی بعد از تو

زمین تا آسمان فرق می‌کند

همسر شهید هادی زاهد

@bisimchi1

  • دوستدار شهدا
۲۱
آبان


حجت عشق، علاقه و ارادت خاصی به حضرت زهرا(س) داشت و همچنین احترام ویژه‌ای نسبت به پدر و مادر قائل می‌شد. 

شهادت حجت‌، نعمتی ارزشمند برای خانواده است.

پسرم شهادت و حرکت در مسیر الهی و اعزام به منطقه سوریه و دمشق را با مصلحت خود انتخاب کرد

و فرد خاصی او را اجبار به اعزام نکرد. توجه به آرمان‌های امام خمینی (ره) یکی از دغدغه‌ها و

خصوصیت‌های بارز حجت‌ بود؛ این شهید اهل ریا نبود و بسیار به کودکان عشق می‌ورزید.

عشق و اراده به ائمه به ویژه حضرت زهرا سلام‌الله علیه و امام حسین (ع) در شخصیت حجت‌ مشاهده می‌شد،

 این شهید با آغاز مداحی در سنین ۱۵ و ۱۶ سالگی، هیئت مذهبی را تشکیل داد و افراد را به سمت فعالیت‌های مذهبی 

و فرهنگی تشویق می‌کرد. همسر شهید پا به پای حجت‌ در مسیر زندگی حرکت کرده و این شهید را حمایت می‌کرد.

 قبل از اینکه به منطقه سوریه و دمشق اعزام شود، بنده را به منزل خود دعوت کرده و گفت، مادر طاقت اشک‌هایت را ندارم 

راوی:(پدر و مادر شهید)

ڪانال خـاڪـےها

http://telegram.me/joinchat/AtQMXTwpQdo8yChf_PrD7g

  • دوستدار شهدا
۲۱
آبان


به نام خدا

مثل همیشه پیگیر یادواره شهدا بود.خسته و تنها رفته بود دنبال کارها.

مثل همیشه پای پیاده.خسته بود و شادی ته چشمش دیده می شد آقا سید اسماعیل.

یادواره شهدا کار زیادی داشت و آقا سید دست تنها بود.نشسته بود و فکر می کرد که بهش رسیدم.

سلام علیکی و حال و احوالی.

تندی از من پرسید:خبر یادواره و گزارشش رو برام مینویسی؟

خواستم بگم نه،ولی وقتی به چشمش نگاه کردم خجالت کشیدم و گفتم:باشه.

کار من اهمیت چندانی نداشت و برای آقا سید اسماعیل سیرت نیا انگاری یه دنیا می ارزید.

آقا سید خیلی باحال بود یعنی هست آخه من هنوز باورم نمیشه که سید دیگه بین ما نیست.

از طرف دوست گرامی ایشان

ارسالی از کاربران محترم کانال خادم الشهدا

https://telegram.me/joinchat/BUoPxDyWQYbhMi0DLC7gxA

  • دوستدار شهدا
۲۰
آبان


روز ١٢ محرم ١٤٣٨ تیپ زینبیون عملیات عاشورایی خودش رو به طور اختصاصی در محله اسکان عسگری شیخ سعید (حلب) آغاز کرد و با وارد کردن تلفات سنگین ( حدود صد کشته و مجروح ) به مسلحین موفق به پیشروی چشمگیری در منطقه شد.

در جریان این عملیات ١١ نفر از رزمندگان این تیپ مظلومانه به شهادت رسیدند.

اما در این مدت بدلایلی شرایط تشییع پیکر پاک این شهدا فراهم نشده بود!!

حالا خانواده های شهدا از راه رسیده اند، و قرار است در شهر مقدس قم تشییع شده و خاکسپاری شوند.

@bisimchi1

  • دوستدار شهدا
۲۰
آبان

6 سال در سوریه بود

فرمانده ای قَدرو روحیه جنگاوری قوی داشت. 

هیچ‌کس در رزم حریفش نمی‌شد!

آخرهم روی مین رفت و بشهادت رسید.

به نقل از خواهر شهید مدافع حرم هادی زاهد 

بیسیم چی

@bisimchi1

  • دوستدار شهدا
۲۰
آبان

یادگاران شهید
علی اکبر متولد بهمن 89 و زهرا متولد بهمن 93 دو یادگار فرمانده شهید جواد الله‌کرمی هستند. همسر شهید از ارتباط بچه‌ها با پدرشان می‌گوید: همسرم نسبت به بچه‌ها خیلی با ادب و احترام رفتار می‌کرد. جوری با آنها حرف می‌زد که انگار با یک آدم بزرگسال حرف می‌زند. مثلاً آنها را با صفت آقا و خانم خطاب می‌کرد و برای بیرون رفتن از خانه از آنها اجازه می‌گرفت. خانم اهوارکی ادامه می‌دهد: شاید برخی فکر کنند شهدا وابستگی کمی به خانواده دارند، اما خود من که تجربه زندگی در کنار یک شهید را دارم، به خوبی درک کرده‌ام که شهدا در عین وابستگی شدید به خانواده، به خاطر بصیرتی که داشتند، به خدا توکل می‌کردند و برای انجام وظایفشان دل از همه تعلقات می‌کندند. همسرم آنقدر روی بچه‌ها حساس بود که با یک زمین خوردن ساده‌شان، بیشتر از من ناراحتی نشان می‌داد، اما همین آدم برای قدم گذاشتن در مسیر ارزش‌هایی که به آن اعتقاد داریم، به راحتی از بچه‌هایش دل می‌کند. 
همسر شهید از واکنش دو فرزندش در مواجهه با شهادت پدرشان می‌گوید: زهرا هنوز کوچک است و خیلی متوجه اوضاع نیست. اما علی اکبر صبور و تودار است. سری آخری که پدرش می‌رفت، یک جور عجیبی دلتنگی کرد. 15 آبان پارسال همسرم مجروح شد و در بیمارستان بود. احساس می‌کنم علی اکبر مجروحیت پدرش را دیده بود که بار آخر موقع خداحافظی مرتب به پدرش می‌گفت بابا جلو نری‌ها، همان عقب بمان. به همین خاطر من بعد از شهادت آقا جواد، تا مدتی می‌ترسیدم موضوع را به پسرم بگویم و بعد از یک‌ماه، واقعیت شهادت پدرش را با علی اکبر درمیان گذاشتم.

   مسئولیت پذیری
همسر شهید الله‌کرمی در ادامه با اشاره به مجروحیت‌های آقا جواد، از احساس مسئولیت و پایمردی او در جبهه مقاومت اسلامی می‌گوید: یک‌بار سال 93 ماشینشان چپ می‌کند و آقا جواد مجروح می‌شود. بعداً فهمیدیم که انفجارخمپاره کنار اتومبیلشان باعث این اتفاق شده بود و به ما می‌گفت راننده خواب رفت و ماشینمان چپ کرد! سال 94 در عملیات هشتم محرم هم دو تا تیر به پا و بازویش خورده بود. 10 روز بعد خبرش به ما رسید که باز گفت چیز مهمی نبود. آقا جواد بعد از این مجروحیت به خانه برنگشت و 20 روز بعد با انفجار بمب هدایت شونده کنار ماشینشان، استخوان یکی از پاهایش خرد می‌شود و سر و گوش و چشمش هم مجروح می‌شود. اما وقتی در بیمارستان به ملاقاتش رفتیم، ناراحت بود که چرا مجبور است مدتی از جبهه دور بماند. من هم گفتم چرا این قدر غصه می‌خوری، بالاخره خوب می‌شوی و باز هم به منطقه برمی‌گردی.
شهیدان امین کریمی و محمد حسین مرادی از دوستان شهید الله‌کرمی بودند که پیش از او به شهادت می‌رسند. هرچند تعداد زیادی از همرزمان حاج جواد شهید و مجروح شده‌اند. همسر شهید از دلتنگی‌های این فرمانده شهید می‌گوید: امین کریمی کنار آقا جواد شهید شده بود. همسرم بارها و بارها از عملیات هشتم محرم 94 و نحوه شهادت کریمی تعریف کرده بود. شهید محمد حسین مرادی هم که سال 92 شهید شد، از دیگر دوستان آقا جواد بود. چون موقع تشییع‌اش همسرم در مأموریت بود، ابراز ناراحتی می‌کرد که چرا نتوانسته در مراسمش شرکت کند و چند باری با هم به مزار شهید مرادی در چیذر رفتیم.
 و. . . شهادت
 26 فروردین ماه 95 آخرین وداع شهید جواد الله‌کرمی با خانواده صورت می‌گیرد و رهسپار سوریه می‌شود. عاقبت «حاج جواد» 24 روز پس از آخرین اعزام، روز 19 اردیبهشت ماه 95 و تنها دو روز پس از بدعهدی تکفیری‌ها و سقوط خان‌طومان، در حومه این شهر به شهادت می‌رسد. همسر شهید از روز شنیدن خبر شهادت آقا جواد می‌گوید: اصلاً باور نکردم. هنوز هم باور ندارم او به شهادت رسیده باشد. آقا جواد خیلی در کار رزمی خوشفکر و باتجربه بود. فکرهای خوبی برای میدان جنگ داشت. با وجود شجاعت بی‌نظیری که داشت، می‌گفت نباید الکی کشته شویم و باید تا آنجا که می‌شود بمانیم و خدمت کنیم. همیشه هم در عملیات‌ها با احتیاط عمل می‌کرد. به همین خاطر برایم سخت بود که با آن همه مهارت‌های ایشان، خبر شهادتش را بشنوم.
   برادری دلسوز
رقیه و کبری الله‌کرمی دو خواهر بزرگ شهید هستند که خاطرات زیبایی از برادر دارند. کبری الله‌کرمی تعریف می‌کند که چطور کودکی‌های شهید او را روی پاهایشان می‌خواباندند و برایش لالایی می‌خواندند. این خواهر شهید می‌گوید: برادرم از بچگی عاطفی و تو دل برو بود. یادم است همسایه‌مان می‌گفت جواد با اینکه کوچک است، اما یک حرف‌هایی می‌زد که انگار سن زیادی دارد.
خواهر شهید ادامه می‌دهد: آقا جواد به خاطر قد بلندش، به ورزش بسکتبال می‌پرداخت. خیلی هم در این رشته موفق شده بود، اما چون مربی‌اش در یک تصادف فوت کرد، برادرم با عواطف عمیقی که داشت دیگر بسکتبال را دنبال نکرد. البته بعدها به ورزش‌های رزمی می‌پرداخت و در این رشته‌ها هم موفق بود.
خواهر شهید در خصوص نوع رفتار برادر با او و دو خواهر دیگرش هم می‌گوید: با اینکه آقا جواد به لحاظ سنی از ما کوچک‌تر بود، اما خیلی به ما توجه داشت. چون محل کارم از خانه دور بود، خیلی وقت‌ها به من زنگ می‌زد و می‌گفت بیایم دنبالت تا با هم برگردیم. اخلاق خوش برادرم تنها با خانواده نبود، با دیگران هم حسن رفتار داشت طوری که هرکسی یک‌بار او را می‌دید شیفته‌اش می‌شد. یک‌بار همراه من و همکارانم به کوهنوردی آمد، تا مدت‌ها همکارانم سراغ آقا جواد را می‌گرفتند و دلتنگش می‌شدند.
رقیه الله‌کرمی دیگر خواهر شهید می‌گوید: آقا جواد از نظر اخلاقی عاطفی و مهربان بود. هوای خانواده را داشت و انصاف و ایثار را حتی در رابطه با دوستانش هم در نظر می‌گرفت.
خواهر شهید در ادامه با یادآوری آخرین دیدارهایش با شهید بیان می‌کند: آخرین بار که با من بیرون آمد، در میدان فلسطین برای نماز به مسجد رفتیم. بعد از نماز صحبت می‌کردیم و به او می‌گفتم دیگر به سوریه نرو، اما مرتب می‌گفت وضع ما آنجا خوب است و کاری نمی‌کنیم. با این حرف‌ها می‌خواست دلواپسش نشویم. من فکر می‌کنم خود شهدا و پدر و مادر و خصوصاً همسرانشان در این زمانه کسانی هستند که از یاران امام زمان(عج) به شمار می‌روند.
این خواهر شهید در پایان می‌گوید: به نظر من اکنون قافله‌ای از مجاهدان و شهدا به راه افتاده که اگر ما غفلت کنیم، به حتم بعدها حسرت این روزها را خواهیم خورد. ان شاءالله این قافله به ظهور آقا امام زمان(عج) متصل می‌شود. بنابراین ما که می‌گوییم شیعه هستیم باید در این شرایط طوری رفتار کنیم که بعدها حسرت نخوریم. خدا کند ما خانواده شهدا هم از شهدا عقب نمانیم.
 ایستادگی تا آخرین نفس
قاسم الله‌کرمی برادر کوچک‌تر شهید است که از او می‌خواهیم برخی از صفات شهید را به عنوان یادگاری برایمان بیان کند. او می‌گوید: یکی از خصوصیات برادرم این بود که همیشه جنس ایرانی می‌خرید. همسرشان هم تعریف می‌کنند که اگر جنسی را می‌پسندیدیم، کافی بود آقا جواد بداند ایرانی نیست، آن را کنار می‌گذاشت.
برادر شهید در ادامه می‌گوید: دست به خیری و کمک به دیگران از خصوصیات بارز برادرم بود. گاهی پیش می‌آمد که وسایل خانه خودشان را به دیگری می‌بخشید و خودش مدل پایین‌تر را برای خانه‌شان تهیه می‌کرد. دل بزرگی داشت و اصلاً ملاکش برای زندگی مادیات نبود. من گاهی او را تا فرودگاه می‌رساندم و بدرقه‌اش می‌کردم. به همین خاطر الان هم گاهی اوقات منتظرم او از مأموریت برگردد و به دنبالش بروم. به گفته برادر شهید، حاج جواد الله‌کرمی روز شهادتش مورد اصابت دو گلوله به دست و سینه‌اش قرار می‌گیرد، اما به دلیل وظیفه‌شناسی منطقه را ترک نمی‌کند تا اینکه گلوله دیگری به سفیدرانش اصابت می‌کند و با حمله نیروهای تکفیری، پیکر او در منطقه جا می‌ماند. در حالی که یکی از نیروهای سوری شاهد بوده چطور تکفیری‌ها افراد باقی مانده را تیر خلاص زده و به شهادت رسانده‌اند. جواد الله‌کرمی از فرماندهان نخبه نیروی قدس بود که امید فراوانی به آینده فرماندهی و درایت امثال او در جبهه مقاومت اسلامی می‌رفت.
نویسنده : علیرضا محمدی   
  • دوستدار شهدا
۲۰
آبان

قریب به اتفاق شهدای مدافع حرم، مجمعی از خوبی‌ها هستند. این حرف از سر غلو یا تعارف نیست. بلکه با مروری بر زندگی این شهدا به خوبی درمی‌یابیم همین صفات بارزشان است که از آنها در عصر منیت‌ها و زیاده‌خواهی‌ها شهید می‌سازد. فرمانده شهید جواد الله‌کرمی نمونه‌ای از چنین جوانانی است که در دست به خیری، وظیفه‌شناسی، صداقت و ایستادگی بر سرآرمان‌های اسلام ناب محمدی سرآمد بود. او بارها و بارها در جبهه مقاومت اسلامی حضور یافت و در آخرین اعزام با وجود مجروحیت شدید یکی از پاهایش، چشم بر همه تعلقات دنیا بست و در حومه خان‌طومان به شهادت رسید. چند روز پیش به منزل پدری شهید رفتیم و حاج جواد و سیره و منش زندگی‌اش را از زبان مادر، همسر، خواهرها و برادرش شنوا شدیم.

   آرامشی مادرانه

حدود شش ماه از شهادت جواد الله‌کرمی در 19 اردیبهشت ماه 95 می‌گذرد که به همراه محمدگزیان از بچه‌های عقیدتی و نظارت حوزه 215 ایثار مسیر خانه شهید را در پیش می‌گیرم. طبق معمول پدر شهید علی آقا عبداللهی و برادر بزرگ‌ترم رضا محمدی هم به شوق دیدار با خانواده شهدا به ما محلق می‌شوند و حوالی غروب آفتاب به مقصد می‌رسیم.
خانه پدری شهید الله‌کرمی در محله مهرآباد جنوبی یک کوچه با خانه سردار شهید حاج رضا فرزانه فاصله دارد. یک ماه پیش مهمان خانواده فرزانه بودیم و حالا این خانواده الله‌کرمی هستند که در به رویمان می‌گشایند و مادر شهید به همراه دو خواهر و یکی از برادرانش، با گرمی و صفای خاصی پذیرایمان می‌شوند. همسر شهید هم که با دو فرزند خردسالش علی اکبر و زهرا کمی بعد از راه می‌رسند. احساس می‌کنم از صمیمیت موجود در بین اعضای این خانواده، اندکی نصیبمان شده است که ما هم حال خوبی پیدا کرده‌ایم.
کمی بعد گفت و گو را با شهربانو ولدخانی مادر شهید آغاز می‌کنیم. او از آن دست شیرزنانی است که با دیدنش ناخودآگاه واژه «مادر ام وهب» در ذهنت تداعی می‌شود. مادر شهید الله‌کرمی می‌گوید: من چهار پسر و سه دختر دارم. آقا جواد متولد دوم تیرماه 1360 و ششمین فرزندم بود. از همان بچگی آرام و پرکار و منضبط بود. مدرسه که می‌رفت، ساعت هفت صبح باید پایش را از پله اول به پله دوم خانه‌مان می‌گذاشت، آنقدر که در کارش نظم و انضباط داشت. اخلاق و وقار و تواضع آقا جواد مثال‌زدنی بود. اگر کاری برای آدم انجام می‌داد، باز کلمه ببخشید از زبانش نمی‌افتاد.
از مادر شهید می‌پرسم: گویا آقا جواد بارها به سوریه اعزام شده بود، مخالف رفتنش نبودید؟ پاسخ می‌دهد: هیچ وقت مستقیم به خودش نگفتم که نرود، یک بار از همسرش خواستم به او بگوید کمتر برود، اما پسرم می‌گفت ما وظیفه‌مان را انجام می‌دهیم. می‌گفتم بچه‌هایت رسیدگی نیاز دارند. باید آنها را پارک و گردش ببری. می‌خندید و به شوخی می‌گفت: من بمانم تا بچه‌ها را پارک ببرم!
شهربانو چنان لحن آرامی دارد که در میان صحبت‌هایش گاه فراموش می‌کنم تنها شش‌ماه از شهادت فرزندش می‌گذرد. پرسشی در ذهنم شکل می‌گیرد که این همه آرامش را از کجا آورده است. همین سؤال را می‌پرسم و می‌گوید: همه پدر و مادرها دوست دارند بچه‌هایشان عاقبت بخیر شوند. حالا هم که آقا جواد عاقبت بخیر شده است. راه بدی نرفته که بخواهم بی‌قراری کنم. اسلام خون می‌خواهد و در شرایط کنونی که همه چیز علیه ایران است، باید در صحنه باشیم و وقت وقت جهاد است. به نظر من بچه‌ها باید خودشان راهشان را انتخاب کنند. همان طور که پسر بزرگم آقا مصطفی در دفاع مقدس به جبهه رفت و شیمیایی شد. آقا محمدرضا دیگر فرزندم هم جانباز است. یا عموی بچه‌ها، نصرت‌الله الله‌کرمی و سه پسرعمه‌شان راه جهاد را در پیش گرفتند و به شهادت رسیدند. 
 خانه شهیدپرور
گویا خط جهاد و رزمندگی در خاندان الله‌کرمی موروثی است و این خانواده با آقا جواد پنج شهید تقدیم کرده است. شهربانو در خصوص شهید نصرت الله الله‌کرمی می‌گوید: ما قبلاً یک خانه قدیمی در همین محله مهرآباد داشتیم که هر کسی در آنجا بزرگ شد، راه شهادت را در پیش گرفت. نصرت‌الله چون پدر و مادر شوهرم در ساوه زندگی می‌کردند، به تهران آمده بود و در خانه ما بزرگ شد و از همان جا هم به جبهه رفت و شهید شد.
مادر شهید الله‌کرمی دلیل عاقبت بخیری فرزندان خانواده را حضور در مسجد می‌داند و می‌گوید: آقا جواد از بچگی همراه پدرش به مسجد می‌رفت و به اصطلاح بچه مسجدی شد. من و پدر بچه‌ها سعی می‌کردیم با او و سایر بچه‌هایمان همراه شویم. اگر شب دیر وقت از مسجد بر می‌گشتند، موأخذه‌شان نمی‌کردیم و همراهشان می‌شدیم. محیط خانه که امن باشد، بچه جای دیگر نمی‌رود. این طور پدر و مادرها بدون اینکه بخواهند چیزی را تحمیل کنند، می‌توانند بچه‌ها را به مسیر درست راهنمایی کنند. آقا جواد بسیجی مسجد امام محمدباقر(ع) بود و از همان جا هم رشد کرد. غیر از آن، رزق حلالی که همسرم سر سفره‌مان می‌آورد در عاقبت بخیری‌اش مؤثر بود.
شهید جواد الله‌کرمی که پیش از شهادت سه بار مجروح شده بود، عاقبت روز یک‌شنبه 19‌اردیبهشت ماه 95 آسمانی می‌شود. مادر واقعه آن روز را این طور تعریف می‌کند: یک‌شنبه از اذان صبحش آیه «ولا تحسبن الذین قتلو...» به من الهام می‌شد. آن روز اینقدر آماده شده بودم که اگر همان لحظه به من می‌گفتند آقا جواد شهید شده، اصلاً تعجب نمی‌کردم. نگو لحظه‌ای که این آیه به من الهام شد، پسرم همان لحظه شهید شده بود و خبرش را شب به ما رساندند.
 ازدواج با سرباز امام زمان(عج)
بعد از مادر شهید، نوبت به گفت‌وگو با همسر شهید فرا می‌رسد. زینب اهوارکی همسر شهید جواد الله‌کرمی که اکنون مسئولیت دو فرزندش علی اکبر پنج و نیم ساله و زهرای دو ساله را برعهده دارد، از فصل آشنایی‌اش با شهید الله‌کرمی به عنوان ازدواج با سرباز امام زمان(عج) یاد می‌کند: من و همسرم هم‌محله‌ای بودیم. پدرم ایشان و برادرشان را از مسجد می‌شناختند، اما جاری‌ام معرف ازدواجمان شد. آقا جواد سال 85 به خواستگاری‌ام آمد و فروردین 86 عروسی کردیم. همان زمان خواستگاری، از مأموریت‌ها و سختی‌های شغل‌شان گفت. خانواده‌ام اعتقاد داشتند نبودن همسر برایم سختی‌هایی دارد، اما من فکر کردم حالا که در زمان انقلاب و جنگ نبودم، حداقل می‌توانم با ازدواج با یکی از سربازان امام زمان(عج) دینم را ادا کنم. به نظرم می‌رسید اگر به ایشان جواب رد بدهم، آن دنیا شرمنده حضرت زهرا(س) می‌شوم.
از همسر شهید می‌پرسم در طول زندگی آقا جواد را چطور آدمی شناختید، پاسخ می‌دهد: همسرم همان اول زندگی گفت که ملاک من اخلاق است. کسی که اخلاق ندارد، ایمان ندارد. واقعاً هر کسی ایشان را می‌شناخت به حسن اخلاق توصیفش می‌کرد. ادب و احترام و تواضعش، بی‌نظیر بود. در خانواده به شوخی می‌گفتیم اگر آقا جواد یک کاری هم برای ما انجام بدهد، باز عذرخواهی می‌کند.
 مأموریت‌های ناتمام
گویا شهید الله‌کرمی به دلیل نوع شغلش، مرتب به مأموریت می‌رفت، همسر شهید از نبودن‌هایش می‌گوید: ایشان چند وقت یک‌بار مأموریت می‌رفت. یک نمونه‌اش در سال 90 بود که می‌خواستیم برای علی اکبر جشن تولد بگیریم، 70 روز مأموریت رفت و بعد از تولد یکسالگی‌اش برگشت. یا از دی ماه 92 تا دی ماه 93 یک سال کامل در سوریه بود و هر از گاهی من و بچه‌ها پیشش می‌رفتیم. 
همسر شهید ادامه می‌دهد: در سوریه که بودیم گاهی آقا جواد من را به پشت حرم حضرت زینب(س) می‌برد. آنجا درگیری‌های زیادی رخ داده بود و هنوز ویرانی جنگ به چشم می‌خورد. ساختمان‌هایی را نشان می‌داد که موقع درگیری‌ها خود آقا جواد از آنجا شلیک کرده بود یا گلوله‌های خود ایشان به آنجا اصابت کرده بود.  از همسر شهید می‌پرسم: با این همه حضور همسرتان در جبهه سوریه، لابد احتمال شهادتش را می‌دادید. پاسخ می‌دهد: من به اینکه آقا جواد یک رزمنده است افتخار می‌کردم. هرچند می‌دانستم که این راه خطرهایی دارد و همان اوایل ازدواج به شهادتش فکر کرده بودم، منتها یقین داشتم اگر قرار باشد اتفاقی برای کسی بیفتد، اینجا هم می‌افتد. البته به این زودی‌ها انتظار شهادتش را نداشتم و فکر می‌کردم او آنقدر توانایی دارد که حالا حالاها بماند و مثل شهید همدانی و سردار سلیمانی خدمت کند.
 
  • دوستدار شهدا
۲۰
آبان

در گفت‌و‌گو با عموی شهید مطرح شد؛

ماجرای شهادت مدافع حرم «محمود مراد اسکندری»

"وقتی شنید که تروریستهای تکفیری قصد تخریب حرم اهل بیت را دارند دیگر طاقت نیاورد و گویی خونش بجوش آمد، با اینکه 45 روز در سوریه جنگیده بود اما پس از بازگشت، فورا برای حضور دوباره محیا شد."

به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، "محسن مراد اسکندری"عموی شهید مدافع حرم "محمود مراد اسکندری" اظهار داشت: شهید محمود علاقه زایدالوصفی به اهل بیت عصمت و طهارت داشت و همین علاقمندی و محبت سبب حضور وی در جرگه مدافعان حرم شد.

وی با بیان اینکه محمود دومین شهید خاندان اسکندری است، گفت: برادر شهیدم که او هم محمود نام داشت و همنام برادر زاده شهیدم آقا محمود بود در تاریخ نهم مهر ماه سال 59 در مقابله با دشمن بعثی در جبهه‌های جنوب به شهادت رسید و شهید محمود اسکندری هم یک ماه قبل در مبارزه با تکفیرهای ملعون به خیل شهدا پیوست.

اسکندری با بیان اینکه این مرتبه دومی بود که محمود برای دفاع از حرم اهل بیت(س) به سوریه سفر می‌کرد، افزود: مهمترین مسئله‌ای که به ایشان انگیزه مبارزه با دشمنان تکفیری را می‌داد محبت و ارادت قلبی بود که به حضرت زینب(س) داشت بطوریکه وقتی شنیده بود که تروریستهای تکفیری قصد تخریب حرم اهل بیت را دارند دیگر طاقت نیاورد و گویی خونش بجوش آمده بود. با اینکه 45 روز در سوریه جنگیده بود، پس از بازگشت، فورا برای حضور دوباره محیا شده بود و هنگامی که با عدم موافقت و پذیرش برای حضور دوباره مواجه شد، با تلاش و ممارست فراوان و ارتباطاتی که با دوستان همرزمش برقرار کرد تلاش نمود تا بار دیگر نیز در سوریه جهت مقابله با دشمنان تکفیری حضور یابد که به هر حال موفق به گرفتن مجوز حضور در سوریه شد.

ماجرای شهادت مدافع حرم «محمود مراد اسکندری»

وی در خصوص نحوه شهادت برادر زاده‌اش گفت: از همرزمان محمود شنیدم که تقریبا در روزهای پایانی ماموریت دومش، محمود و تعدادی از همرزمانش در منطقه‌ای حائل میان دو جبهه داعش و النصره قرار می‌گیرند و برای اینکه اجازه اتصال این دو جبهه منحوس را ندهند تا آخرین لحظات زیر آتش سنگین دشمن ایستادگی می‌کنند، هنگامی که فرمان عقب نشینی تاکتیکی از سوی فرمانده می‌آید، ایشان به سمت اسلحه‌ای که بر روی زمین افتاده بود می‌رود و به دوست همرزمش می‌گوید نمی‌خواهم اسلحه‌ای که با هزینه بیت المال تهیه شده به دست تکفیری معلون بیفتد و در همین اثنا مورد اصابت گلوله تک تیرانداز دشمن قرار می‌گیرد و شربت شهادت را می‌نوشد.

اسکندری در خصوص سیره اخلاقی این شهید بزرگوار گفت: ایشان در راه افتادن کار مردم اهتمام ویژه‌ای داشت، اهل صله رحم و توجه به دوستان و آشنایان بود، بعد از فوت پدر و مادرش تقریبا مسئولیت خانواده را عهده دار شده بود. او بااخلاق، تلاشگر و با پشتکار بود. در رشته مکانیک فوق دیپلم گرفته بود و جالب است که بدانید همچون عموی شهیدش که مسئول آموزش نیروهای مردمی در دوران دفاع مقدس بود، وی نیز مربی آموزش نیروهای بسیج را بر عهده داشت.

وی در ادامه به بیان خاطره‌ای در رابطه با این شهید بزگوار پرداخت و گفت: همیشه به من می‌گفت کنار مزار عمو محمود جای من است و من نیز با او مزاح می‌کردم و می‌گفتم آنجا محل تدفین من است، تا اینکه در روز آخری که می‌خواست به سوریه برود یک روز بعد از خداحافظی پیامکی با این مضمون برای من فرستاد: کنار عمو محمود یادت نره! و من که دوست داشتم سالم برگردد، برایش نوشتم بسلامت. او همانطور که دوست داشت به مقام شهادت رسید و اگر امروز شما می‌بینید چهره‌های ما شاد و بشاش است به خاطر اینست که می‌دانیم این دنیا محل گذر است و همه در آن موقتی هستیم و از این حیث خوشحالیم که عزیزانمان با شهادت به سعادت رسیدند و خوش به حال آنان که اینگونه به ملاقات پرودگارشان رفتند.

این شهید مدافع حرم در تاریخ 12 بهمن سال 1394 به شهادت رسید.

منبع: دفاع پرس

  • دوستدار شهدا
۲۰
آبان


شهید رضا بخشی "فاتح"

جانشین تیپ فاطمیون

تولد1365/7/9 مشهد مقدس

شهادت1393/12/9/ تل قرین سوریه

یکبار گلوله‌ای شانه‌اش را دریده بود دوستش به او گفت: رضا، یک دستت را در این راه دادی خدا قبول کند؛ بگذار بقیه بروند، تو نرو.

جواب داد: مگر نشنیدی حضرت عباس(ع) چگونه در میدان نبرد دست‌هایش را فدا کرد؟ ما امروز باید به وظیفه‌مان عمل کنیم، ما مدافعان حرمیم دست و پا که سهل است، سرمان هم برود نمی‌گذاریم دست تکفیری‌ها به حرم حضرت زینب (س) برسد.

آقا محمودرضا

  • دوستدار شهدا
۱۸
آبان

بسم رب الشهدا و الصدیقین 

سروان « مهـدی اخوان » فرمانده کلانتری چاف و چمخاله لنگرود ،

 توسط اشرار مسلح ترور و در استان سیستان و بلوچستان به فیض شهـادت نائل آمد.

@bisimchi1

  • دوستدار شهدا