شهدای زینبی

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۳ بهمن ۰۱، ۱۹:۲۱ - تو
    عالی

۲۵۴ مطلب در مرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است

۲۷
مرداد


شهید مدافع حرم عبدالصالح زارع 

شهید در سن ابتدایی عضویت پایگاه مقاومت درآمد و همیشه در بسیج حضور فعال داشت، خیلی پر کار بود و ساعت های کمی میخوابید، براری رسیدن به هدفش خیلی تلاش میکرد، به مسئله خمس و نماز خیلی اهمیت میداد.

علاقه و عشق وصف ناشدنی عبدالصالح به آرمان جهانی امام خمینی (ره)، روحیه خاصی را در وی بوجود آورده بود. همواره مطالعه دینی و سیاسی داشت و به اخبار و وقایع داخلی و خارجی بخصوص تحولات جهان اسلام اشراف داشت و این وقایع را تحلیل‌ می‌کرد. تعصب آگاهانه‌ و وافری به انقلاب اسلامی، رهبری و نظام داشت. 

نحوه شهادت اصابت مستقیم گلوله

شهادت شمال حلب رتیان

شهادت بهمن ۹۴

کانال شهید 

abdosalehzare

 بانک اطلاعات شهدای مدافع حــــــرم

@Haram69 

  • دوستدار شهدا
۲۷
مرداد


مرزها سهم زمینند وتو سهم آسمان

آسمان شام یا ایران چه فرقی میکند

هر که را صبح شهادت نیست شام مرگ هست 

بی شهادت مرگ با خسران چه فرقی میکند 

شهید مدافع حرم علیرضا بریری

خــــــــادم الـشــهداء

@khadem_shohda

  • دوستدار شهدا
۲۷
مرداد

نوشته های محمد جواد 

یکی از همکاراش تعریف میکرد که:

سرشون حسابی شلوغ بود و کارشون خیلی زیاد

بارها شده بود که یه هفته،ده روز خونه نمیرفتن،

 تازه وقتی هم که برمیگشتن خونه شب بهشون زنگ میزدن که پاشید بیاین دوباره کار داریم.

این وسط کار محمود از همه بیشتر بود.

محمود مسئول شده بود و حالا اون باید بچه هاش رو هماهنگ میکرد.

بعضی از بچه ها هم گاها وقتی برمیگشتن خونه دیگه جواب تلفناشون رو نمیدادن

اما وقتی محمود زنگ میزد...

«به محمود میگفت لامصب هردفعه زنگ میزنی به خودم میگم جوابت رو ندم ولی اینقدر زبون میریزی که آدم خر میشه»

مسئول بود،فرمانده بود

ولی دستور نمیداد

قلب بچه ها دستش بود

ناز بچه ها رو میخرید

منتشون رو میکشید...

اینجوری بود که بچه هاش همه کاری براش میکردن

چون محمود

صاحب دلاشون بود...

آه فاتح قلبم...

چقدر جات خالیه محمود

چقدر جات خالیه رفیق 

Archive


  • دوستدار شهدا
۲۷
مرداد

بسم الرب الشهدا 

 این شهید مدافع حرم در ماهشهر دیده به جهان گشود و در خانواده‌ای مؤمن و ولایتمدار و زیر نظر دایی خود حجت‌الاسلام والمسلمین سید محمد هاشمی درس آزادگی و شهادت آموخت.

این شهید بزرگوار نخستین شهید مدافع حرم است که از خطه ماهشهر تقدیم اسلام عزیز می‌شود.

شهید مکیان یکی از حافظان قرآن کریم خوزستانی و طلبه مدرسه علمیه امام رضا (ع) قم است  که در سن 21 سالگی در روز سه شنبه 18 خرداد ماه سال 1395 هجری خورشیدی برابر با یکم ماه مبارک رمضان سال 1437 هجری قمری در دفاع از حریم حرم در سوریه به فیض شهادت نائل آمد.

@khadem_shohda

خــــادم الــشهــــدا


  • دوستدار شهدا
۲۶
مرداد


هر روزسحر برا نماز شب بیدار میشد...

وقت اذان صبح خودش شروع به اذان گفتن میکرد...

خیلی خیلی دلنشین بود...اینو جدی میگم واقعا آسمونی بود اذانش... طاقت نیاوردم بهش گفتم حاجی خیلی آسمونیه اذونتون، بهم گفت این ارثیه بابام هست... آخه میگفتن که پدرشون هرجا بودن موقع نماز اذان میگفتن و وصیت کرده بودن که رضا بعد از مرگش ادامه بدن... حاج رضا میگفت بعد مرگ بابا یه مدت ادامه دادم اما بعد اینکه آپارتمان نشین شدیم گفتم شاید صلاح نباشه که به این صورت ادامه بدم تا اینکه یه مدت نمیگفتم و پدر حاج رضا به خواب یکی از اقوام نزدیک اومده بود و گفته بود به رضا بگید چرا اذان گفتن رو ادامه نمیده و دوباره شروع کرده بودن...

کانال سردار شهیدرضا فرزانه 

@shahid_rezafarzaneh

پیکرمطهر هنوز بازنگشته...

شهادت بهمن۹۴ 

بانک اطلاعات شهدای مدافع حــــــرم

@Haram69 

  • دوستدار شهدا
۲۶
مرداد

نوشته های محمد جواد 

یکی از همکاراش تعریف میکرد که:

سرشون حسابی شلوغ بود و کارشون خیلی زیاد

بارها شده بود که یه هفته،ده روز خونه نمیرفتن، تازه وقتی هم که برمیگشتن خونه شب بهشون زنگ میزدن که پاشید بیاین دوباره کار داریم.

این وسط کار محمود از همه بیشتر بود.

محمود مسئول شده بود و حالا اون باید بچه هاش رو هماهنگ میکرد.

بعضی از بچه ها هم گاها وقتی برمیگشتن خونه دیگه جواب تلفناشون رو نمیدادن

اما وقتی محمود زنگ میزد...

«به محمود میگفت لامصب هردفعه زنگ میزنی به خودم میگم جوابت رو ندم ولی اینقدر زبون میریزی که آدم خر میشه»

مسئول بود،فرمانده بود

ولی دستور نمیداد

قلب بچه ها دستش بود

ناز بچه ها رو میخرید

منتشون رو میکشید...

اینجوری بود که بچه هاش همه کاری براش میکردن

چون محمود

صاحب دلاشون بود...

آه فاتح قلبم...

چقدر جات خالیه محمود

چقدر جات خالیه رفیق

Archive


  • دوستدار شهدا
۲۶
مرداد

شهید مدافع حرم 

حسین مشتاقی :

تنها ترس دشمن از ما همین         

روحیه شهادت طلبانه ماست 

روحت شاد قهرمان..

خادم الشهدا

@khadem_shohda

  • دوستدار شهدا
۲۶
مرداد

یه وقتی رفتید که دهه هفتادیاشده بودن بازیچه غرب وافکارغربی

دهه هفتادیا رو بچه های تنبل و.. می‌دونستند.

اماشما

خلافش رو به دنیاثابت کردید.

شهدای دهه هفتادی

خادم الشهدا

@khadem_shohda

  • دوستدار شهدا
۲۶
مرداد

بچه‌هایی که طبق تعریف هم‌رزمانشان، خلق‌وخوی جبهه قدیم را

با واکس‌ زدن شبانه کفش‌های هم‌سنگرانشان

شستن لباس‌های آن‌ها

و خواندن نماز شب

زنده کرده بودند..

به هرحال

مجتبی

ته تغاری خانه بود و حضورش در خانه، بیش از مصطفی.

مجتبی

دائم الوضو بود

تعقیبات نماز صبحش آنقدر طولانی بود که از تماشایش خسته می‌شدی

می‌رفتم

و می‌آمدم

و باز می‌دیدم

سرسجاده‌ نشسته و گرم مناجات است..

مادر به یاد تسبیح مجتبی می‌افتد و لبخند برای لحظاتی از چهره‌اش محو می‌شود؛

تسبیحی که نخش پاره شده

و هنوز

فرصت نکرده آن را درست کند و دوباره به دست فرزندش بدهد.

آن‌ها از یک‌سال‌ونیم‌ قبل به‌دنبال تدارک کارهایشان برای رفتن به سوریه بودند

و چندباری

از تهران برگردانده شدند.

مجتبی هربار که مانعی سر راهشان ایجاد می‌شد

به اندازه‌ای ناراحت می‌شد که

من

فقط سکوت می‌‌کردم و حرفی نمی‌زدم

و وقتی هم خبر امیدوارکننده‌ای می‌شنید،

از خوشحالی پر درمی‌آورد.

دوستان بسیجی‌اش لقب #شهید_زنده را در پایگاه به او داده‌ بودند

و مجتبی

از گرفتن این لقب خیلی خوشحال بود.

 او یک‌بار به من گفت:

«مادر!

نکند تو ته دلت راضی به رفتن ما نیستی که گره کار ما باز نمی‌شود»

در جوابش گفتم:

«من آرزوی دیدن دامادی‌ا‌ت را دارم،

اما اگر خودت می‌خواهی بروی، راضی‌ام به رضای خدا.»

همان‌جا از من خواست برای رفتنشان دعا کنم

و من هم از ته دل دعا کردم و

گفتم

خدایا!

هرچه تو بخواهی، همان می‌شود.

از زمانی که خبر شهادتشان را شنیده‌ام

تا الان

اشکی نریخته‌ام

و افتخارم این است که پسرانم در راه اسلام قدم برداشتند.

شاید باورتان نشود که

هرلحظه

احساس می‌کنم در کنارم حضور دارند و اصلا جای خالی‌شان را حس نمی‌کنم.

من بچه‌ها را

هم زیارت امام حسین(ع‌)برده بودم و هم زیارت حضرت زینب (س)‌.

فقط مجتبی را

به زیارت خانم حضرت زینب(س)‌نبرده بودم.

یک بار خندید و گفت

مادر من را سوریه نبردی.

من هم گفتم پسرم داماد که شدی با همسرت برو زیارت خانم.

الحمدلله که خانم هم در حقش مادری کرد و همانجا دامادش کرد.»

@khadem_shohda

خادم الشهدا


  • دوستدار شهدا
۲۶
مرداد


‍ 

ازهمان اوایل زندگی میدانستم عمر زندگیمان کوتاه است.سبک زندگی و منش علیرضاے عزیز گویای این بود که متاع وجودش را خدا خریدار است.نور شهدا در چهره اش کاملاً مشخص بود.

همیشه به او میگفتم:"صورت نازنینت را دوست دارم.این صورت زیبا دست تو امانت هست.

رنگ رخساره خبر میدهد از سر درون" ظاهر و چهره ی علیرضاے شهیدم مصداق این روایت از امیرالمومنین بود که فرمودند:" هیچکس چیزى را در باطن خویش پنهان نمى دارد مگر اینکه در سخنانى که از دهان او مى پرد، و در چهره و قیافه اش آشکار مى گردد"..

وقتی از زیبایی صورتش برایش میگفتم،از راز چشمان شهید همت برایم میگفت..

اینکه همسرشهید همت هم عاشق ان چشمان پاک و زیبای همسرش بود.و سرانجام همان چشمها،زیباترین قربانی در راه خدا شد..

میگفت:"توهم عاشق صورت من هستی..ممکنه خدا این صورت را برای قربانی انتخاب کنه."

وقتی این داستان را برایم میگفت طاقت شنیدنش را نداشتم..بسیار گریه میکردم..

این 25 روزی که سوریه بود مدام سفارش میکردم که مواظب امانتی من باش.

بعد از شهادتشون،وقتی بالای سر پیکر مطهرش رفتم ،و سر و  صورتش را نگاه کردم،دنیا روے سرم خراب شد.

گفتم این بود رسم امانتدارے؟؟

براثر اصابت ترکش آر پی جی به صورت و سر نازنین علیرضاے شهیدم ،جان ناقابل را تقدیم درگاه احدیت کرده بود..

خدا زیبایی را به او داد و خریدار اصلیش هم خودش شد.خدا به صورت او هم جمال داد هم کمال.

شهدا در راه خدا از زیباترین های زندگیشان گذشتند.

شهیدم دافع حرم علیرضا نوری

نقل از همسر شهید

@khadem_shohda

خــــادم الــشهــــدا


  • دوستدار شهدا