شهدای زینبی

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۳ بهمن ۰۱، ۱۹:۲۱ - تو
    عالی

۱۷۶ مطلب در آبان ۱۳۹۵ ثبت شده است

۰۲
آبان


«با نیت تقرب وضوی عشق گرفته، دیده ودل به تابلوی عاشورا سپردیم.

آنجا که خون حسین به آسمان رفت وعاشورا غروب کرد خورشید صبر زینب طلوع کرد وکاروان براه افتاد. 

کاروانی که چشمهایشان سرخ از وداعی جانسوز بود ودلهایشان برای ابد درگودی قتلگاه ماند.

 سپهسالاران قافله سربرنیزه داشتند وپیش چشم زینب راه تا آسمان رفتن را نشان میدادند،

 وزینب بحکم برادری که همه ی جانش بود قافله سالار شد.

 برای یتیمان دست نوازش شد,برای مجروحین مرحم وبرای زنان بی سرپرست، مونس. وقدمهایش هر منزل محکمتر شد.

 تا رسیدن به شام این استواری کاخ یزید را لرزاندوآسمان آبی خیال ظلم را به رعد صدای علی گونه اش، مانند پنبه حلاجی شده درهم پیچاند. 

واین شد قصه ناموس آل الله که در گوشهایمان زمزمه کردند وما هربار اشک ریختیم که امان از دل زینب،

 وپشت دست سرخ کردیم که ایکاش همدم ومونس لحظات سختیش بودیم به نوازش صورت یتیمی,

مرحم گذاشتن برزخمی، وشنیدن دردی که گوش محرم میخواهد.

این روزها نهال آرزویمان به ثمر مینشیند اگر همت کنیم وبه فرمایش مقتدایمان اهل بصیرت باشیم. 

در شهر خبر آسمانی شدن مدافعان حریم ولایت پیچیده است مردان مردی که دست از قیل وقال دنیا شستند و شعارشان کلنا عباسک یا زینب شد.

 واین سرخط تکلیف ماست:

 نوازش یتیمی,

مرحم زخمی و

گوشی محرم. 

باشد که بی بی مان دعای عاقبت بخیری مادران وپدرانمان را آمین گوید واجرمان

 شهادت باشد ان شاء الله.»

کانال شهید مدافع حرم 

حاج آقا مرتضی مسیب زاده 

@shahidmosayebzadeh

 آقا محمودرضا

  • دوستدار شهدا
۰۲
آبان

شھید محسن خاوری معاون فرمانده گروهان بود

شبی که ما هجوم کردیم  محسن نسبت به بقیه بچه‌ها حال و هوا و شور خاصی داشت

چندشب قبل هجوم همش میگفت:

بریم هجوم بریم هجوم؛خیلی عشق و حال هجوم داشت

شب هجوم رسید و محسن شروع کرد به نماز خوندن...

تا بحال نماز خوندش رو ندیده بودم ولی شب هجوم شروع کرد به نماز خوندن

نمازشب رو خوند و ما ساعت ۳صبح هجوم کردیم سمت #دشمن

تو فرصت نیمساعت؛سه تا تپه رو گرفتیم  تل_زرد القراصی و تل سوریاتل...

با آقا محسن رو تل القراصی بودیم که محسن بلند شد آرپیچی بزنه؛که دوتا تیر به پاهاش خورد و افتاد

در زمان شھادت در حال ذکر گویی بود دائم ذکر #یاعلی میگفت:

یاعلی...یاعلی...یاعلی...

راوی:

همرزم شھید

تصویر منتشر نشده شھید«محسن خاوری»

https://telegram.me/joinchat/BLg3jD72m2rJl4oI74z-SA

◾️کانال رسمے فاطمـــــیون

  • دوستدار شهدا
۰۲
آبان


بسم رب الشهدا

از میان صحبتهای همسر شهید مدافع حرم  سردار حاج حمید مختاربند

نمازهایشان به ویژه نماز شب هایشان خاضعانه و عاشقانه بود.

تقریبا نمی شود گفت هیچ قنوت ایشان بدون گریه و طلب شهادت سپری می شد. بعد از نماز صبح وقتی از مسجد به منزل می آمد مشغول خواندن دعای عهد و زیارت عاشورا می شد و تا طلوع آفتاب بیدار بودند.

 یادم می آید یک بار هم مسافرت بودیم که وقت اذان شد و برای اقامه نماز در یک مسجد سر راهی توقف کردیم؛ سرویس های بهداشتی آنجا کاملا تاریک بود؛ وقتی نمازش را خواند رفت از مغازه لامپ خرید و نصب کرد بعد مجدد راه افتادیم؛ به رفاه حال دیگران و کمک به فرهنگ نماز و نمازخوانی حساس بود.

کانال‌شهیدحمیدمختاربند 

 @shahid_mokhtarband

بانکــ‌اطلاعات‌شهدای‌‌مدافـع‌حـــرمـ 

@haram69 

  • دوستدار شهدا
۰۲
آبان


شهید عارف و جاویدالاثر ابراهیم عشریه که پیکر مطهرش در کربلای شام ماند  و مربی شهید مهدی طهماسبی که پیکرش سوخت و از آن پلاکی باقی نماند.

وقتی ابراهیم برای دفاع از حریم آل الله در سوریه شهید شد و پیکر مطهرش برنگشت،شهید مهدی به دختران شهید عشریه قول بازگرداندن پیکربابا را داده بود اما قول شهید مهدی به شهادت با بدنی سوخته ختم شد.

بیسیم چی


  • دوستدار شهدا
۰۲
آبان


شهید مدافع حرم

 سیدرحمت هاشمی

فرزند :سید نادر هاشمی

ولادت :1367/4/5

شهادت :1394/7/30

محل شهادت :حلب

مزار :گلزار شهدای داودآباد قرچک

کانال رسمےفاطمیون

 @fatemeuonafg313

  • دوستدار شهدا
۰۲
آبان


راست: شهید مدافع حرم احمد مکیان

شهید مدافع حرم مرتضی عطایی

شهید مدافع حرم مصطفی صدرزاده

خــــــــادم الشـــــهداء

@khadem_shohda

  • دوستدار شهدا
۰۱
آبان

چطور با خبر شهادتش روبه‌رو شدید؟
من آمادگى شنیدنش را داشتم. وقتى به من خبر دادند و گفتند حسن زخمى شده با آرامش خاصى در جوابشان گفتم حسن من زخمى نشده حسن من شهید شده است. دلم به شهادت فرزندم گواهی می‌دهد. پدرش هم راحت پذیرفت. در ماه اردیبهشت برابر با وفات حضرت زینب(س) هم جسم خاکی فرزندم بر روى دست‌ها به خانه بازگشت. از دوستان و آشنایان گرفته تا اقوام همه و همه حضور داشتند. از مهدیه مراسم شروع شد تا حرم مولای‌مان ثامن‌الحجج(ع). حسن بر روى دست‌ها می‌رفت. تشییعش عجیب با‌شکوه بود. نیروى خاصى گرفته بودم. به دنبالش می‌دویدم. حال خودم را نمی‌فهمیدم ولى آرام بودم چون حسن به خواسته‌اش رسیده بود. از حرم راهى خواجه ربیع شدیم و آنجا جسم خاکی‌اش با خاک هم‌آغوش شد و روح پاکش همیشه کنارم ماند. مداح می‌خواند: این گل پر پر از کجا آمده/ از سفر شام بلا آمده، چه قافیه زیبایی و من زمزمه می‌کردم آهسته ران آهسته آرام جانم می‌رود... حال خاصى داشتم. لحظه‌ها تشییع پیکر شهدای دوران دفاع مقدس در ذهنم مرور می‌شد. بعد از حسن فرزندان دیگر من هم امروز رفته‌اند تا نگذارند اسلحه برادرشان بر زمین بماند.

 خانم طربی برخی از چرایی حضور رزمندگان در جنگ سوریه صحبت می‌کنند و طعنه‌ها می‌زنند، نظر شما چیست؟

پسرم اولین شهید ایرانی مدافع حرم مشهد بود. مسئله جهاد و شهادتش براى من حل شده است. راحت بگویم متأسفانه بعضى اشخاص نا‌آگاه هستند. وقتى توضیح می‌دهى قبول می‌کنند ولى بعضى افراد مغرض هستند که صحبت هم اثری در آنها ندارد. جواب من در مقابل این اشخاص فقط یک جمله بود. در جوابشان می‌گفتم شما آمادگى دارید به شما بگویند ماهى 10 میلیون تومان به شما بدهند در قبالش یک انگشتتان را قطع کنند. فوراً در پاسخ من می‌گفتند نه هرگز. البته این حرف‌ها هست و از اول هم بوده. باید صبر پیشه کرد. یا می‌گفتند چرا در سوریه باید بجنگیم و من در جواب‌شان می‌گفتم اسلام مرز ندارد. هر جا مسلمان‌ها در خطر باشند باید به یاریشان شتافت.
 از همرزمانش در مورد چگونگی شهادت پسرتان شنیده‌اید؟
یکی از همرزمانش تعریف می‌کرد که ساعت 7 شب پشت بیسیم اعلام می‌کنند منطقه حى‌زهرا در خطر حمله نیروهاى داعش است و باید جلویشان را بگیرید تا صبح که نیروى تازه‌نفس برسند. چون حسن و همرزمانش قبل از این عملیات در عملیات دیگرى هم شرکت داشتند و خسته بودند، نباید در عملیات پیش آمده شرکت می‌کردند، ولى به دلیل حاد بودن شرایط، شرکت می‌کنند. منطقه عملیاتی جلوی شهرک‌های نبل و‌الزهرا قرار داشته که یک شهرک شیعه‌نشین علوى است.
همرزمش می‌گفت عملیات که شروع شد ما 8 نفر بودیم. به خواسته حسن و موافقت فرمانده‌مان، اسم عملیات را گذاشتیم ثامن‌الحجج على ابن موسى الرضا(ع). راه افتادیم به طرف منطقه و وارد اولین خانه بزرگى که معروف به قصر بود شدیم. حسن با پایش محکم به در کوبید و در باز شد. وارد شدیم با صداى باز شدن در از طبقه بالا به زبان عربی صدایی بلند شد که تو کى هستى؟ حسن هم با صداى خیلى بلند گفت انا شعیه علی ابن ابیطالب(ع). با این صدا تکفیرى‌ها با عصبانیت پاسخ دادند انا کافر، انا مشرک، انا مجوس و همینطور که پیشروى می‌کردیم حسن با همان صداى بلند می‌گفت انا شیعه فاطمه زهرا(س)، انا شیعه حسن المجتبى(ع). طبقه اول را زود پاکسازى کردیم و وارد طبقه دوم شدیم. طبقه دوم هم پاکسازى شد، ولى از داخل سقر که به ساختمان کنارى وصل بود نیرو‌های دشمن مرتب آتش می‌ریختند.  حسن رجز می‌خواند و بر سر دشمن آتش می‌ریخت. من بلند شدم دو تا نارنجک برداشتم که بروم داخل سقر و کار را تمام کنم که یکدفعه حسن نارنجک‌ها را از من گرفت و گفت اگر کسى هم بخواهد برود آن من هستم تو زن و بچه ‌داری. حسن رجز‌خوان به دل دشمن زد و با فریاد یا ابوالفضل‌العباس(ع) رفت داخل. قبل از انفجار اول صداى یک رگبار بلند شد و بعد صداى انفجار نارنجک. براى لحظه‌اى سکوت حاکم شد. بعد صداى ناله تکفیری‌ها بلند شد. حسن زخمی شده بود و به هوش بود. با کمک بچه‌ها آوردیمش عقب. قطع نخاع شده بود اما ساعاتی بعد از مجروحیت در 19 اردیبهشت ماه سال 1393 ساعت 9 صبح روز جمعه پر کشید و آسمانی شد
.
  • دوستدار شهدا
۰۱
آبان


شغل فرزندتان نظامی بود؟
حسن نظامی نبود اما از سنین کم وارد بسیج شد و در تمام عرصه‌ها فعالیت می‌کرد. ارادتش به شهدا بهانه‌ای شد تا بارها و بارها به مناطق عملیاتی دفاع مقدس سفر کند و به راهیان نور برود. حسن یک بسیجی بسیار پر‌تجربه بود. با بصیرتی که داشت همه فنون و اصول نظامی را گذراند. حتی آموزش غواصی دیده بود. وقتی به او می‌گفتم غواصی دیگر به چه کارت می‌آید؟ می‌گفت سرباز امام زمان(عج) باید همیشه آماده باشد. در تمام زمینه‌های فعالیت بسیج حضور پررنگ داشت. حسن در کار نانوایی با پدرش همکاری می‌کرد ولى روحیه نظامى بالایی داشت. پسرم مربى آموزش سلاح نیمه‌سنگین بود. روحیه جهادی‌اش کار را به جایی رساند که راهی میدان نبرد با مهاجمان حرم شد.
چطور شما و پدرش را راضی به رفتنش کرد؟
دو ماه قبل از رفتن با من و پدرش درباره دفاع از حرم و اوضاع پیش آمده صحبت کرد. همه مسائل را به ما توضیح داد. حسن تصمیمش را برای رفتن گرفته بود. به همین خاطر ما مخالفتی با رفتنش نکردیم. راهی که پسرم انتخاب کرده بود راه دفاع از اسلام، دین و قرآن بود. راهی که به حفظ حرمت آل‌الله ختم می‌شد. راهی که برگرفته از وابستگی‌اش به راه شهدا بود. حسن بارها و بارها پای خاطرات و روایات پدر از روزهای جنگ و جبهه و هشت سال دفاع مقدس نشسته بود. او علاقه زیادی به جهاد و ظلم‌ستیزی داشت.

 نگران شهادت یا اسارت عزیزتان نبودید؟

نه نگران نبودم. می‌دانستم حسن راهی را انتخاب کرده که پرخطر است. میدان جهادی که اسارت دارد، شهادت دارد، جراحت دارد. با علم به همه اینها و شرایط موجود دردانه‌ام را راهی کردم و به خود خانم حضرت زینب(س) سپردم.
به نظر شما چه شاخصه‌ای در وجود شهید او را لایق شهادت در راه اهل بیت امام حسین(ع) کرد؟
حسن به اهل بیت ارادتی فوق‌العاده داشت. تا آنجا که هیچ شهادت یا ولادت ائمه اطهار و معصومین را فراموش نمی‌کرد. شهادت حضرت خدیجه، حمزه، ام‌البنین و... بسیار مورد توجه‌اش بود. حسن از تقویم قمرى استفاده می‌کرد و خیلى وقت‌ها من مناسبت‌ها را از ایشان می‌پرسیدم. ارادت خاص حسن به شهدا از سنین کودکی در وجودش ریشه کرده بود. حب اهل بیت مهم‌ترین کاری بود که از همان کودکی در وجود فرزندانم پرورش دادم و آنها عاشق اهل بیت بار آمدند. عشقی که در نهایت به فدایی شدن و شهادتش ختم شد. حسن یک هیئت تأسیس کرد به نام روضه‌الحسین که بعد از شهادتش همچنان پا برجاست.
پسرتان چه زمانی راهی دفاع از حرم شد؟
حسن 25 فروردین 1393همراه با لشکر فاطمیون راهى سوریه شد. وقت رفتن کوله‌ای سبک برداشت. اول هر چیزی شال عزا و پیراهن عزایش را از من خواست. بعد یک دست لباس کار و چند دست لباس راحتى داخل کوله‌اش گذاشتم. گفتم چند ماه نیستى این لباس کافى نیست. اول گفت کافى است مامان ولى بعد که اصرار من را دید گفت برایم چمدان ببند. آن هم فقط براى دل من چون آن چمدان را با خودش نبرد و به دوستش داده و گفته بود تا من بر‌نگشتم به خانه نبرید. با کوله‌بارى سبک راهی شده بود. اما شال مخصوص عزا و پیراهن عزا را برداشته بود تا براى وفات حضرت زینب(س) در آنجا استفاده کند. غافل از اینکه زودتر از آن روز، به شهادت می‌رسد. حسنم فقط 22 روز آنجا بود. 23 اردیبهشت 93 پیکرش وارد ایران شد و 25 اردیبهشت 1393 جسم خاکی‌اش هم‌آغوش خاک شد.
 چطور شد که با فاطمیون اعزام شد، چون رزمندگان این لشکر همگی از افغانستانی‌ها هستند؟
آن زمان اجازه رفتن به خیلی از بسیجی‌ها داده نمی‌شد، به همین خاطر حسن از اینجا با کارت فاطمیون اعزام شد. با اسم حسن قاسمپور. پسرم فرمانده گروهی از بچه‌های تک‌تیرانداز فاطمیون بود. تا لحظه شهادتش به غیر از دو یا سه نفر از فرمانده‌ها کسی نمی‌دانست که حسن ایرانی است. پسرم در کنار فرماندهی و مسئولیتش، داوطلبانه در همه عملیات‌ها شرکت می‌کرد. خستگى‌ناپذیر بود. به گفته فرمانده‌اش با آغاز هر عملیات، حسن اولین نفر جمع حاضر بود و مردانه نوکری همه نیروهایش را می‌کرد. حسن مداح خوبى هم بود. اما فقط در روز آخر هنگام غسل شهادت مداحی می‌کند و وقتی بچه‌ها از او می‌پرسند که چرا تا امروز برایمان نخواندی می‌گوید به احترام مداح گردان نخواندم. 

  • دوستدار شهدا
۰۱
آبان

گفت‌و‌گوی «جوان» با مادر شهید حسن قاسمی‌دانا اولین شهید مدافع حرم ایرانی مشهد
شهید حسن قاسمی‌دانا که گویا اولین شهید مدافع حرم مشهد هم بوده است. در همان مراسم از دلاوری‌ها و تبحر فوق‌العاده شهید حسن قاسمی‌دانا در رزم با تروریست‌های وهابی بسیار شنیدیم
نویسنده : صغری خیل‌فرهنگ 
برای دیدار با خانواده شهیدان مدافع حرم مصطفی و مجتبی بختی راهی مشهد شده بودیم که در مراسم ختم این دو شهید، با مادر یکی دیگر از شهدای مدافع حرم آشنا شدیم. شهید حسن قاسمی‌دانا که گویا اولین شهید مدافع حرم مشهد هم بوده است. در همان مراسم از دلاوری‌ها و تبحر فوق‌العاده شهید حسن قاسمی‌دانا در رزم با تروریست‌های وهابی بسیار شنیدیم و همین روایت‌ها بهانه‌ای می‌شود برای همکلامی و حضورم در منزل شهید حسن قاسمی‌دانا و گفت‌و‌گو با مریم طربی مادر ایشان. مادری که این روزها فرزندان دیگرش را هم راهی میدان مبارزه با ظلم و وهابی‌گری کرده است.
گویا همسر شما هم از رزمندگان دفاع مقدس بودند، برای شروع کمی از خودتان و شهیدتان بگویید.
بله، من سال 60 با همسرم آقای قاسمى ازدواج کردم که ایشان هم از رزمندگان دوران دفاع مقدس بودند. ماحصل ازدواج ما چهار فرزند به نام‌هاى مهدى، حسن، على و احمد بود. همسرم نانوا بود و اعتقاد داشت این رزق حلال در عاقبت‌به‌خیری بچه‌ها تأثیر خواهد داشت. اگر چه یک نانوای ساده بود اما رزق حلال و احکام دینى در خانواده برایش بسیار مهم بود. من هم به او حق می‌دادم که اینطور نگران رزق حلال باشد چراکه حالا ماحصل زندگی ما حسن شهیدم، عاقبت به‌خیری را نصیب خودش کرد و در راه حفظ حریم اهل بیت به شهادت رسید. حسن متولد 2 شهریور سال 1363 بود. تربیت دینی و ایمانی من و پدر بچه‌ها، تأثیر زیادی در آینده پسرم گذاشت. فرزندی که خودش هم عاشق شهدا بود. 
حسن آقا به شهدا و مسیر شهادت هم علاقه داشت؟
پسرم در خانه کتابخانه‌ای راه‌اندازی کرده بود که اکثر کتاب‌هایش مذهبی و در مورد شهدا بود. حسن عجیب اهل مطالعه کتاب بود. این علاقه او در مورد کتاب‌های شهدا و زندگی‌نامه رزمندگان دوران دفاع مقدس بیشتر خودش را بروز و نشان می‌داد.
پس با شهدا و راه و رسم زندگی‌شان آشنا بود.
بله، شهدا نقش زیادی در زندگی حسن داشتند. این مسیری را هم که انتخاب کرد از برکت وجود شهدا بود. اصلاً سبک زندگی حسن مثل شهدا بود. حسنم با شهدا زندگى می‌کرد. خوب به یاد دارم شهید محمود کاوه اولین شهیدى بود که حسن تحقیق و مطالعه درباره ایشان را شروع کرد. اما شهیدان زیادی در زندگى او نقش داشتند. شهید ابراهیم همت، شهیدان مهدی و حمید باکرى، شهید آبشناسان، شهید بروجردى و دیگر شهدا. کتاب‌های این شهدا الان هم در کتابخانه‌مان موجود است. حسن بارها و بارها این کتب را مطالعه می‌کرد و به ما هم یاد‌آورى می‌کرد و از ما می‌خواست که مطالعه‌شان کنیم. حسن خصوصیات خاصی داشت. وجودش را متعلق به همنوعانش می‌دانست و همیشه وقف مردم و حل مسائل و کمک به آنها بود. حسن یک بسیجی کار‌کشته و ماهر بود. 

  • دوستدار شهدا
۰۱
آبان


بار اول که پاییز 94 رفته بود سوریه ..یک روز در میون به ما زنگ میزد و همیشه میگفت : 

اینجا جاش خوبه .ما همه چیز داریم ..امکاناتش کامله، هیچ سختی نداریم و ...گر چه ما باور نمی کردیم ومی دونستیم میدان جنگ از رفاه و آسایش دوره اما چیزی نمی گفتیم که ناراحت بشه ...ومثلا باور می کردیم..

می دونستیم بخاطر آرامش ما این حرفا رو میگه..باهاش شوخی میکردیم و می خندیدیم ...

خداحافظ خنده های از ته دل ...

بعد از اومدنش دیدیم یه دسته تسبیح خریده بود ...خیلی زیاد بود ...

مامانم بهش گفت :عزیزدلم چقدر زیاد خریدی؟

بعداز یه کم مکث رو به مامان گفت :از یه پیرمرد درمانده خریدمش .دلم نیومد کم بخرم، همه رو یه جا ازش گرفتم .پیر مرد هم خوشحال شد ...

مامانم صورت قشنگش و بوسید و تحسینش کرد ...

الان همون تسبیح ها شده برامون یادگاری ...🌿

فدای دل لطیف و مهربونش بشم که همیشه به فکر همه بود..🌷

شهید محمدتقے سالخورده 

 @shahid_salkhorde

https://telegram.me/joinchat/BjUoAz28DZ0u4FsyY0P7hQ

  • دوستدار شهدا